پژوهشها نشان میدهند که خودپذیری عنصری اساسی برای سلامت روان و رفاه کلی است.
یکی از عناصر زیربنایی عدمِ پذیرشِ خود، افکار کمالگرایانه است؛ و چون در کمالگرایی هیچگونه نقصی پذیرفتنی و قابل قبول نیست، اجزای داری نقص ما بر کلّیتِ بدون نقصِ ما غلبه کرده و آن کلّیت که همان خودِ ما می باشد را نفی می کند.
و به این ترتیب پذیرشِ خود در ما با اختلال مواجه می شود.
در این روند کمالگرایی ما را در دام مقایسه و همچشمی گرفتار آورده، و باعث می شود تا با مقایسه به دنبال تائیدِ خودِ پُر از نقص مان باشیم.
و با همچشمی به دنبال برتری طلبی برای پُر کردن حفره های خالیِ شخصیت مان تلاش بی فایده کنیم.
در این شرایط انسان در چرخه ای معیوب از کمالگرایی ، مقایسه و عدمِ خودپذیری گرفتار می آید.
شواهد، نشان دهنده ی ارتباط مستقیم بین سطوح پایین خودپذیری و اختلالات روانشناختی است.
اما راه های دیگری نیز هست که نشان دهد عدمِ پذیرشِ خود ، بر زندگی روزمره ، کار ، روابط و رفاهِ ما تأثیر می گذارد.
در اینجا به چهار مثال اشاره می شود:
۱- پذیرش خود به ما کمک می کند احساسات خود را کنترل کنیم.
عدم پذیرشِ خود می تواند بر بخشی از مغز ما که مسئول کنترل احساسات ما است تأثیر بگذارد. این موضوع می تواند منجر به عدم تعادل روانی و عاطفی شود؛ مثل طغیان های ناشی از افزایش اضطراب، استرس یا خشم.
۲- خودپذیری اعتماد به نفس بیشتری به ما می دهد.
پذیرشِِ خود می تواند به ما را نسبت به توانمندی های خودمان مطمئن تر کند.
این موضوع به ما کمک می کند درک کنیم که ویژگی های منفیِ درک شده ای که از خودمان بدست آورده ایم، ما یا ارزشِ ما را تعیین نمی کند.
وقتی ما دچار نقص در حوزه ی اعتماد به نفس هستیم، خودِ شکننده ای را تجربه می کنیم.
آن هم زمانی که باورهای کمالگرایانه، ما را به چالش می کشند.
مثلاً زمانی که نقصی را در پدر و مادر یا اعضای خانواده ادراک می کنیم، به جای پذیرفتن آن ، دست به اجتناب از این افراد یا خصوصیاتِ شخصی آنها می زنیم. مثل زمانی که پدر و مادر یا افراد دیگر خانواده را با استانداردهای بالا یا افراد شاخص مقایسه می کنیم و از اینکه آنها را به دیگران معرفی کنیم و یا با آنها در اجتماع و مهمانی شرکت کنیم، احساس خجالت و نقص می کنیم.
نقص در حوزه ی اعتماد به نفس حتی، رابطه ی ما با اشیاء را تحت تاثیر قرار می دهد، به طوری که چون نفس یا خودِ مستحکمی را تجربه نمی کنیم، از داشتن یک خانه ی متوسط یا یک ماشین معمولی دچار خود کمبینی و خجالت می شویم.
وقتی اعتماد به نفس داریم، به احتمال زیاد علی رغم ترس هایمان دست به اقدامی می زنیم.
در مقابل ، عدم پذیرشِ خود می تواند ما را عقب نگه دارد و ما را از رفتن به دنبال رویاهایمان باز دارد.
پذیرشِ خود به ما کمک می کند تا متوجه شویم که شکست، ما را تعریف نمی کند.
چون همیشه یک فرصتِ یادگیری در مسیرِ موفقیت وجود دارد.
همچنین اعتماد به نفس می تواند به ما استقلال بیشتری بدهد.
می تواند به ما اجازه دهد بدون نیاز به تایید دیگران برای خود تصمیم بگیریم.
۳- پذیرشِ خود، منجر به شفقت و همدلی با خود می شود.
همدلی با خود برای سلامتِ روانی و عاطفی ما مهمتر از عزت نفس است.
همدلیی با خود یعنی: همان همدلی و مراقبت و توجهی را که نسبت به یک دوست خوب داریم با خودمان داشته باشیم.
پرورشِ همدلی با خود می تواند به ما کمک کند در هنگام شکست ، با خود سازندهتر برخورد کنیم و در مقابل شکست ها مقاوم تر شویم.
۴- پذیرشِ خود به ما کمک می کند خودمان باشیم.
وقتی خود را قبول نداریم و خویشتن را نمی پذیریم، دائماً سعی می کنیم خودِ واقعیِ مان را پنهان ، سانسور یا سرکوب کنیم.
و این می تواند احساسِ خستگی و فرسودگی را در ما نهادینه کند.
خودپذیری میتواند به ما کمک کند بدون نگرانی درباره قضاوت دیگران در مورد خود، واقعیتر ظاهر شویم و خودِ واقعی مان را آزادانه زندگی کنیم.
یکی از اهداف کلیدی طرحواره درمانی، ساختن ذهنیت بزرگسال سالم است. این ذهنیت یک منبع درونی و بخشی از وجودِ ما انسانهاست که آرام، همدل، قوی، منطقی و انعطاف پذیر است.
برای بسیاری از افراد ، شکل دهی و بازسازیِ این ذهنیت آسان نیست ؛ به خصوص اگر سابقه آسیب روحی وجود داشته باشد.
اما در صورت دریافت کمک حرفه ای و یافتن حمایت و مهارت مناسب، برای هر کسی قابل دسترسی است.
وقتی به ذهنیتِ بزرگسال سالم خود دسترسی پیدا می کنیم، می توانیم بین رسیدگی به نیازهای خود ، با مسئولیت ها و نقش های خود در زندگی تعادل برقرار کنیم.
افراد مبتلا به مشکلاتِ سلامتِ روان، معمولاً محیط حمایتیِ مناسب و کافی برای ایجاد ذهنیتِ بزرگسال سالم را نداشته اند.
اما این خلاء می تواند از طریق مشارکت و مهارت آموزی در طرحواره درمانی برطرف شود.
در طرحواره درمانی، روانشناس به حمایت از رشد و ایجادِ ذهنیتِ بزرگسال سالم کمک می کند تا مُراجع بتواند یک زندگیِ متعادل و با کیفیت را تجربه کند.
هنگامی که ذهیت سالم بزرگسال ما فعال می شود، می توانیم با همه بخش های مختلف خود هماهنگ شویم و از آنها حمایت کنیم و در عین حال مسئولیت های خود را توازن ببخشیم.
به عنوان مثال، به واسطه ی ذهنیتِ بزرگسال سالم می توانیم بخشِ آسیب پذیرِ کودک خود را حمایت کنیم و رشد دهیم، ذهنیت کودک عصبانی خود را راهنمایی و آرام کنیم ، روش های مقابله ای را با روش های سالم تری جایگزین کنیم و با گفتگو با ذهنیت های والدِ پرتوقع و والدِ تنبیه کننده- سرزنشگر، ذهنیت های مربوط به والدین ناکارآمد را خنثی و کمرنگ کنیم.
از طریق طرحواره درمانی، ما همچنین برای رشد و ایجاد ذهنیتِ کودکِ شاد تلاش می کنیم.
ذهنیتِ کودک شاد ما بخشی از ماست که احساس می کنیم دوستش داریم؛ ذهنیتی که پیوند دهنده، ارزشمند، امن، قابل درک، خوشبین و خودجوش است.
وقتی در ذهنیت کودک شاد هستیم، نیازهای عاطفی ما برآورده می شود.
بیشترِ افرادی که مبتلا به مشکلات سلامت روان هستند، محیطی در دوران کودکی نداشته اند که به آنها اجازه دهد شاد یا بازیگوش باشند.
یکی دیگر از جنبههای کلیدی طرحواره درمانی این است که ذهنیت کودک شادِ درون خود را توسعه دهیم تا با خواسته ها و علایق درونی ارتباط برقرار کنیم، بفهمیم از انجام چه کاری احساس شادمانی می کنیم و به ذهنیت بزرگسال سالم حس نشاط و رُشد بدهیم.
با در نظر گرفتن این ذهنیت های مهم، طرحواره درمانی کمک می کند تا فواصلِ بینِ هیجان، فکر و رفتاری که انجام می دهیم با هم پیوند یابند ؛ به گونه ای که این بخش ها به نیازهای برآورده نشده ی ما در دوران کودکی متصل می شوند ؛ و این ها را طرحوارهدرمانی در حالی ایجاد می کند، که ذهنیتی را به عنوان بزرگسال سالم در درون ما رشد می دهد که قادر است به احساسات و افکار پاسخ دهد و رفتارهای مفیدتر را جایگزین رفتارهای آسیب زا کند؛ به طوری که این رفتارها با خودِ ایده آل ما و آنچه می خواهیم باشیم هماهنگ باشد.
طرحواره درمانی به کودکِ شاد درون ما کمک می کند که بتواند با زندگی مشارکت کند و احساس خودانگیختگی و رضایت و پیوند یافتگی با دنیای بیرون و درون داشته باشد.