پژوهشها نشان میدهند که خودپذیری عنصری اساسی برای سلامت روان و رفاه کلی است.
یکی از عناصر زیربنایی عدمِ پذیرشِ خود، افکار کمالگرایانه است؛ و چون در کمالگرایی هیچگونه نقصی پذیرفتنی و قابل قبول نیست، اجزای داری نقص ما بر کلّیتِ بدون نقصِ ما غلبه کرده و آن کلّیت که همان خودِ ما می باشد را نفی می کند.
و به این ترتیب پذیرشِ خود در ما با اختلال مواجه می شود.
در این روند کمالگرایی ما را در دام مقایسه و همچشمی گرفتار آورده، و باعث می شود تا با مقایسه به دنبال تائیدِ خودِ پُر از نقص مان باشیم.
و با همچشمی به دنبال برتری طلبی برای پُر کردن حفره های خالیِ شخصیت مان تلاش بی فایده کنیم.
در این شرایط انسان در چرخه ای معیوب از کمالگرایی ، مقایسه و عدمِ خودپذیری گرفتار می آید.
شواهد، نشان دهنده ی ارتباط مستقیم بین سطوح پایین خودپذیری و اختلالات روانشناختی است.
اما راه های دیگری نیز هست که نشان دهد عدمِ پذیرشِ خود ، بر زندگی روزمره ، کار ، روابط و رفاهِ ما تأثیر می گذارد.
در اینجا به چهار مثال اشاره می شود:
۱- پذیرش خود به ما کمک می کند احساسات خود را کنترل کنیم.
عدم پذیرشِ خود می تواند بر بخشی از مغز ما که مسئول کنترل احساسات ما است تأثیر بگذارد. این موضوع می تواند منجر به عدم تعادل روانی و عاطفی شود؛ مثل طغیان های ناشی از افزایش اضطراب، استرس یا خشم.
۲- خودپذیری اعتماد به نفس بیشتری به ما می دهد.
پذیرشِِ خود می تواند به ما را نسبت به توانمندی های خودمان مطمئن تر کند.
این موضوع به ما کمک می کند درک کنیم که ویژگی های منفیِ درک شده ای که از خودمان بدست آورده ایم، ما یا ارزشِ ما را تعیین نمی کند.
وقتی ما دچار نقص در حوزه ی اعتماد به نفس هستیم، خودِ شکننده ای را تجربه می کنیم.
آن هم زمانی که باورهای کمالگرایانه، ما را به چالش می کشند.
مثلاً زمانی که نقصی را در پدر و مادر یا اعضای خانواده ادراک می کنیم، به جای پذیرفتن آن ، دست به اجتناب از این افراد یا خصوصیاتِ شخصی آنها می زنیم. مثل زمانی که پدر و مادر یا افراد دیگر خانواده را با استانداردهای بالا یا افراد شاخص مقایسه می کنیم و از اینکه آنها را به دیگران معرفی کنیم و یا با آنها در اجتماع و مهمانی شرکت کنیم، احساس خجالت و نقص می کنیم.
نقص در حوزه ی اعتماد به نفس حتی، رابطه ی ما با اشیاء را تحت تاثیر قرار می دهد، به طوری که چون نفس یا خودِ مستحکمی را تجربه نمی کنیم، از داشتن یک خانه ی متوسط یا یک ماشین معمولی دچار خود کمبینی و خجالت می شویم.
وقتی اعتماد به نفس داریم، به احتمال زیاد علی رغم ترس هایمان دست به اقدامی می زنیم.
در مقابل ، عدم پذیرشِ خود می تواند ما را عقب نگه دارد و ما را از رفتن به دنبال رویاهایمان باز دارد.
پذیرشِ خود به ما کمک می کند تا متوجه شویم که شکست، ما را تعریف نمی کند.
چون همیشه یک فرصتِ یادگیری در مسیرِ موفقیت وجود دارد.
همچنین اعتماد به نفس می تواند به ما استقلال بیشتری بدهد.
می تواند به ما اجازه دهد بدون نیاز به تایید دیگران برای خود تصمیم بگیریم.
۳- پذیرشِ خود، منجر به شفقت و همدلی با خود می شود.
همدلی با خود برای سلامتِ روانی و عاطفی ما مهمتر از عزت نفس است.
همدلیی با خود یعنی: همان همدلی و مراقبت و توجهی را که نسبت به یک دوست خوب داریم با خودمان داشته باشیم.
پرورشِ همدلی با خود می تواند به ما کمک کند در هنگام شکست ، با خود سازندهتر برخورد کنیم و در مقابل شکست ها مقاوم تر شویم.
۴- پذیرشِ خود به ما کمک می کند خودمان باشیم.
وقتی خود را قبول نداریم و خویشتن را نمی پذیریم، دائماً سعی می کنیم خودِ واقعیِ مان را پنهان ، سانسور یا سرکوب کنیم.
و این می تواند احساسِ خستگی و فرسودگی را در ما نهادینه کند.
خودپذیری میتواند به ما کمک کند بدون نگرانی درباره قضاوت دیگران در مورد خود، واقعیتر ظاهر شویم و خودِ واقعی مان را آزادانه زندگی کنیم.
ذهنیت قربانی چیست؟
به طور کلی انسان ها در زندگی فراز و نشیب هایی را تجربه می کنند.
ممکن است در زندگی روزمره اتفاقات بدی برای ما یا افرادی که می شناسیم بیفتد.
اما برخی از افراد هستند که معتقدند اتفاقات بد همیشه برای آنها می افتد یا افتاده و نهایتِ تلاش را می کنند تا سهم خود را در بروز یا ماندگاریِ این اتفاقات نادیده بگیرند؛ با این استدلال که: کنترلی بر موقعیت های دشوار و مشکلاتی که با آن مواجه می شوند ندارند.
افرادی که ذهنیت قربانی دارند، این باور عمیق را دارند که زندگی و دیگران بر علیهِ آنها هستند.
دائماً افراد یا موقعیت های دیگر را مقصرِ وقایع زندگی خود می دانند و همین ذهیت باعث می شود که هرگز گامی به سوی تغییر و رُشد و بلوغ هیجانی بر ندارند.
در ذهنِ یک شخص که دارای ذهنیتِ قربانی است، همیشه یک مقصر حضور دارد یا ساخته می شود. از خانواده و پدر و مادر گرفته تا فرزندان و تولد آنها و شریک زندگی و جامعه و ....
آنها مدام از اتفاقات بدی که در زندگی شان می افتد شکایت می کنند. آنها هیچ مسئولیتی را بر عهده نمی گیرند و ادعا می کنند که شرایط تحت کنترل آنها نیست.
افراد دارای ذهنیتِ قربانی - پدیده ها، رویدادها و حرف ها را شخصی می کنند.
حتی اگر نظر یا حرف دیگران متوجه آنها نباشد، آنها همچنان این حرف و نظرها را جذب و به عنوان یک تهدید تلقی می کنند.
نکه متناقض در چنین افرادی این است که، اغلب دست به کار می شوند تا کارهای اضافی را برای افراد دیگر انجام دهد، حتی اگر آنها نخواهند.
آنها خود را فدای دیگران می کنند اما اغلب پس از این واقعیت، احساسِ رنجش و استثمار می کنند.[طرحواره ایثار]
که همین احساسِ استثمار باعث می شود از مسئولیت های معمول و متعارفِ زندگی دوری کنند.
افراد دارای ذهنیتِ قربانی، پتانسیلِ بالایی برای رفتارهای مریدانه از خود نشان می دهند. رفتارهایی مثل جذب شدن در گروه های متفاوت فرهنگی، اجتماعی یا عرفانی.
● چه چیزی در قربانی بودن جذاب است؟
نکته ی قابل توجه این است که نقشِ قربانی مزایایی دارد.
که روانشناسان از آن به عنوان نفعِ ثانویه یاد می کنند.
مشکلاتِ برخی افراد به دلیل مزایای ثانویه ادامه دارد.
پرهیز از احساسِ بارِ مسئولیت، جلب توجه و حمایت از طرف دیگران، همدردی، و حتی دسترسی به دارو یا درمان یا بودجه های دولتی نمونههای رایجی از نفعِ ثانویه برای افراد قربانی هستند.
البته فردی که دارای ذهنیتِ قربانی است ممکن است حتی متوجه نشود که از چنین منافعِ ثانویه ای برخوردار است.
افراد دارای ذهنیتِ قربانی، در کنار آمدن با مشکلات زندگی مشکل دارند و در برابر چالش ها احساس ناتوانی می کنند؛ احساس می کنند در زندگی گیر کرده اند و با نگرش منفی به مسائل برخورد می کنند. [طرحواره بدبینی]
وقتی روانشناس و دیگران سعی میکنند بازخورد مفیدی جهت رُشد و اصلاح امور به این افراد ارائه دهند، احساس میکنند مورد حمله قرار گرفته اند و فورا راه دفاع و انکار را در پیش می گیرند.
در این افراد احساسِ بد داشتن نسبت به دیگران و خویشتن، به شکل یک عادت فکری و رفتاری درآمده.
احساسِ غالب این افراد در زندگی افسردگی و خشم است.
● اگر در تلاش برای رُشد و تغییر در ابعاد مهم زندگیِ خود هستید ، باید بپذیرید که زندگی فقط نتیجه اعمال و رفتار دیگران نیست.
شما مسئول و عاملِ بخش مهمی از مشکلات زندگی خود بوده اید.
مسئولیت پذیری، حبابِ محافظِ قربانی بودن را می شکند.
.
American Psychiatric Association . Diagnostic and statistical manual of mental disorders. Washington, DC: Publisher; 2013.
Andreasen NC. PTSD as defined by the MD who wrote the dedinition DSM lll. American Journal of Psychiatry. 2004;161:1321–1323. [PubMed] [Google Scholar]
Bachem R, Maercker A. Self-help interventions for adjustment disorder problems: A randomized waiting-list controlled study in a sample of burglary victims. Cognitive behaviour therapy
Benedict RHB. The effectiveness of cognitive remediation strategies for victims of traumatic head-injury: A review of the literature. Clinical Psychology
Blanchard EB, Hickling EJ, Vollmer AJ, Loos WR, Buckley TC, Jaccard J. Short-term follow-up of post-traumatic stress symptoms in motor vehicle accident victims. Behaviour Research and Therapy. 1995
Bracha HS. Freeze, flight, fight, fright, faint: Adaptationist perspectives on the acute stress response spectrum. CNS Spectrums. 2004
Burgess A, Holmstrom L. Rape trauma syndrome. American Journal of Psychiatry. 1974
Butcher JN, Hooley JM, Mineka S. Abnormal psychology. 16. Upper Saddle River, NJ: Pearson; 2014.
Campfield, D. C. (2008). Cyber bullying and victimization: Psychosocial characteristics of bullies, victims, and bully/victims. (Unpublished doctorate disseration). University of Montana, Missoula, USA
Cloitre M, Chase Stovall-McClough K, Miranda R, Chemtob CM. Therapeutic alliance, negative mood regulation, and treatment outcome in child abuse-related posttraumatic stress disorder. Journal of Consulting and Clinical Psychology. 2004
Colins MJ, Wilkas MB. Stalking trauma syndrome. In: Davis JA, editor. Stalking crimes and victim protection. Boca Raton: CRC Press; 2001
شاید تا به حال با این سوال مواجه شده باشیم که چرا یک نفر شرایط سخت را در آغوش می کشد در حالی که شخص دیگر فرو می ریزد؟ تحقیقات نشان میدهد که عوامل زیادی در رابطه با میزان انعطافپذیری ما نقش دارند، از جمله: ویژگیهای ما، عوامل محیطی، و ظرفیت یادگیری مرتبط با تجربه.
انجمن روانشناسی آمریکا (APA)، تاب آوری را اینگونه تعریف میکند:
تاب آوری، فرآیند و نتیجه ی سازگاری موفقیت آمیز با تجربه های سخت یا چالش برانگیز زندگی است، به ویژه از طریق انعطاف پذیری ذهنی، عاطفی و رفتاری و سازگاری با خواسته های بیرونی و درونی.
تعدادی از عوامل در سازگاری افراد با ناملایمات نقش دارند، از جمله روشهایی که افراد از طریق آن به جهان نگاه میکنند و با آن درگیر میشوند، در دسترس بودن و کیفیت منابع اجتماعی، و راهبردهای مقابلهایِ خاص.
تحقیقات روانشناختی نشان میدهد که میتوان منابع و مهارتهای مرتبط با تابآوری را پرورش داد و تمرین کرد( APA).
تابآوری یک منبع مهم درونی است که به نظر میرسد رازِ موفقیت در دنیای بیرون و اساس سلامتِ روانی خوب است.
این پیشنهاد که تابآوری به سادگی میتواند باعث بازگشتِ انسان به سطح پایه شود، به احتمال زیاد ناشی از استفاده از این اصطلاح در علوم فیزیکی است. به طوری یک ماده ارتجاعی می تواند پس از خم شدن یا کشیده شدن - اغلب به طور چشمگیر - به حالت اولیه خود بازگردد.
بیایید به یک درخت استواری فکر کنید که پس از طوفان همچنان پابرجا ایستاده ، یا به یک گُلی بیاندیشید که فقط از میان یک دیوار بتنی جوانه میزند و رشد می کند؛ به طور مشابه، تابآوری در بافت انسانی به عنوان ظرفیتِ انعطافپذیر ماندن در افکار و باورها، احساسات و رفتارهایمان در هنگام مواجهه با مشکلات زندگی یا دورههای طولانی مدت فشار، توصیف شده است؛ به طوری که بعد از سختی ها و مشکلات قویتر، عاقلتر و تواناتر بشویم.
در زمینه روانشناسی، تاب آوری را می توان به عنوان ترکیبی از توانایی ها برای بازیابی، مقاومت، یا بازسازیِ مجدد پس از استرس ها یا ناملایمات زندگی تعریف کرد.
تاب آوری یک منبع حیاتی است که می تواند از انسان ها در برابر اثرات مضر استرس محافظت کند و به آنها کمک کند تا حس کنترل را در زندگی خود دوباره به دست آورند، و یا حتی منجر به رشد و تغییرات مثبت در زندگی شان شود.
تابآوری را میتوان از طریق تکنیکهای مختلف، از جمله: مهارت های حل مسئله، جستجوی حمایت، تعیین اهداف، یادگیری از تجربیات؛ کشف کرد و با استفاده از نقاط قوت، توسعه ی راهبردهای مقابلهای، گسترش داد و حفظ کرد.
تابآوری یک ویژگی است که همه ما میتوانیم از آن سود ببریم، اما واقعاً تابآوری به چه معناست؟ چگونه تاب آوری را کشف کنیم و یا چگونه آن را در دیگران تشخیص میدهیم؟
دو مؤلفه کلیدی تاب آوری عبارتند از استقامت و سازگاریِ مثبت.
تاب آوری اغلب به عنوان تواناییِ بازگشت در مواجهه با ناملایمات زندگی شناخته می شود. بدون ناملایمات، ما به چالش کشیده نمی شویم، و بنابراین نیازی به سازگاری نداریم.
در شرایط بحرانی، بازگشت مثبت است و اغلب منجر به ایجاد یا تقویت نقاط قوتِ درونی ما می شود. راهبردهای شناختی و هیجانی که در هنگام سازگاری با ناملایمات ایجاد می کنیم، ما را برای مقابله با آنچه ممکن است در آینده با آن مواجه شویم، مجهز می کنند.
طیف گسترده ای از عوامل بر تاب آوری تأثیر می گذارد. بحث بر سر میزان تأثیر هر یک از عوامل است، اگرچه تا حد زیادی توافق شده است که ژنتیک، شخصیت، حمایت اجتماعی و تجربه زندگی همگی نقش دارند.
فکر کردن در مورد این مفاهیم اصلی به ما امکان می دهد در موقعیت هایی فکر کنیم که در آنها فرصت ایجاد تاب آوری را داشته ایم و زمان هایی را که کم و بیش انعطاف پذیر بوده ایم شناسایی کنیم. درک اینکه چرا برخی از افراد تمایل دارند در مواجهه با ناملایمات به طور موثرتری نسبت به دیگران به عقب برگردند، برای حمایت از کسانی که در زمانهای چالش برانگیز هستند، حیاتی است.
روانشناسی مثبت گرا مداخلات و رویکردهای اثبات شده ای را برای بهره مندی از رفاه روانی و تاب آوری در افراد ارائه می دهد.
یافتن راههایی برای درک اینکه چه کسی میخواهیم باشیم میتواند به ما کمک کند تا زندگی رضایتبخشتر و معنادارتری مطابق با ارزشهای اصلی خود داشته باشیم؛ به طوری که از ما در برابر استرس محافظت کرده و دیدگاه انعطافپذیرتری برای ما فراهم می کند.
بر کمبود اعتماد به نفس غلبه کنید اعتماد به نفس، تعهد به کار، احساس کنترل، و آماده بودن برای چالش، چهار سرسختیِ ذهنی را تشکیل میدهند - اصطلاحاتی که با تابآوری همسو هستند.
محققان، سرسختیِ ذهنی را به عنوان احساس اعتماد به نفس در تواناییها در صورت برخورد با چالش ها و تعامل با دیگران تعریف میکنند.
کسانی که اعتماد به نفس ندارند معمولاً عملکرد اجتماعیِ پایینی دارند و یک ادراک منفی از ارزشمندیِ خود دارند.
ما انسان ها می توانیم با تمرکز بر موفقیت های گذشته و شناخت نقاط قوت خود، اعتماد به نفس خود را افزایش دهیم. در عین حال، الگوهای درکِ مثبت و محیط های حمایتی برای تقویت خودباوری ضروری هستند.
باید بدانیم که هیچ یک از مهارت ها یا توانایی های انسان ثابت یا محدود نیست. ما میتوانیم رشد کنیم، یاد بگیریم، و از طریق سخت کوشی و عزم راسخ زندگی را گسترش دهیم. ما انسان ها میتوانیم نگاه خود و فرصتهای اطرافمان را تغییر دهیم.
REFERENCES
Boniwell, I., & Tunariu, A. D. (2019). Positive psychology: Theory, research and applications. Open University Press.
Clough, P., Strycharczyk, D., & Perry, J. L. (2021). Developing mental toughness: Strategies to improve performance, resilience and well-being in individuals and organizations. Kogan Page.
Duckworth, A. (2016). Grit: The power of passion and perseverance. Scribner.
Dweck, C. S. (2017). Mindset. Robinson.
Fletcher, D., & Sarkar, M. (2013). A grounded theory of psychological resilience in Olympic champions. Psychology of Sport and Exercise, 14(4), 549-562.
Gross, J. J. (1998). The emerging field of emotion regulation: An integrative review. Review of General Psychology, 2(3), 271–299.
Lopez, S. J., Edwards, L. M., & Marques, S. C. (2021). The Oxford handbook of positive psychology. Oxford University Press.
Masten, A. S., & Tellegen, A. (2012). Resilience in developmental psychopathology: Contributions of the Project Competence Longitudinal study. Development and Psychopathology, 24(2), 345–361.
Neenan, M. (2018). Developing resilience: A cognitive-behavioural approach. Routledge.
Pemberton, C. (2015). Resilience: A practical guide for coaches. Open University Press.
Rosin, H. (2014). The overprotected kid. The Atlantic. Retrieved January 17, 2023, from https://www.theatlantic.com/magazine/archive/2014/04/hey-parents-leave-those-kids-alone/358631/.
Shapiro, S. L. (2020). Rewire your mind: Discover the science + practice of mindfulness. Aster.
Southwick, S. M., & Charney, D. S. (2018). Resilience: The science of mastering life’s greatest challenges.
منشاء اصطلاح "مازوخیسم" اولین بار در اواخر قرن نوزدهم توسط یک روانپزشک به نام ریچارد کرافت-ابینگ در یک رمان و روایتِ شخصیتی که به دنبال شکنجه و تحقیر برای لذت جنسی بود، ابداع شد (میلون، 2011).
این تعریفِ محدود و مبتنی بر رفتار جنسی ادامه داشت تا اینکه فروید در سال 1924 اصطلاح "مازوخیسم اخلاقی" را ابداع کرد (مک ویلیامز، 2013) و این فرضیه را مطرح کرد که گناهِ ناخودآگاه برخی افراد با رفتارهای خودتنبیهی کاهش می یابد.
این مفهوم پردازیِ گستردهتر منجر به این شد که چندین تحلیلگر معروف (مانند رایش، هورنی، سالیوان و غیره؛ (میلون، 2011)) این ایده را بسط دهند و تشخیص دهند که رفتارهای مازوخیستی یا خودتنبیهی غیرمعمول نبوده و در افراد زیادی وجود دارد.
این افراد در آن زمان به موضوع مازوخیسم یک نگاه پیوستاری داشتند.
به طوری که در یک سویِ بی ضررتر طیفِ فعالیت های خودتنبیهی، فردی است که به ورزش با وزنه های سنگین ادامه می دهد و با درد و آسیب به خود ، از احساس گناه خود می کاهد.
در وسطِ طیف، کودک یا فردی است که می آموزد قرار گرفتن در آسیب و مشکل، راهی سریع برای جلب توجه والدین اش است.
و اما در فراگیرترین انتهای این پیوستار، شخصیتِ مازوخیستی قرار دارد ، الگویی شخصیتی که با تنبیه و شکستنِ خود تعریف می شود.
برلینر (1958) این افراد به این باور رسیده اند که: «این رنج است که اهمیت دارد».
اختلال مازوخیسم جنسی وضعیتی است که در آن افراد از تخیلات، تمایلات یا رفتارهای جنسی استفاده میکنند که با تحقیر، ضرب و شتم همراه است؛ و در این صورت است که به هیجان و اوج جنسی میرسند.
این اعمال ممکن است به صورت تحقیر کلامی باشد یا ممکن است شامل ضرب و شتم یا بدرفتاری باشد.
گاهی رفتارهایی وجود دارد که در آن مازوخیست ها ممکن است با بریدن یا سوراخ کردن پوست یا سوزاندن خود، تخیلات خود را بر روی خود اعمال کنند.
علاوه بر این، آنها همچنین ممکن است به دنبال یک شریک سادیست باشند که از تحمیل درد یا تحقیر دیگران لذت می برد.
همچنین فعالیتهایی که با یک شریک زندگی میکنند شامل اسارت، کتک زدن و تجاوز جنسی شبیهسازی شده است.
اختلال مازوخیسم جنسی یک اختلال پارافیلیک است که شامل تخیلات، تمایلات یا رفتارهای مکرر، شدید و تحریککننده جنسی است که آزاردهنده یا ناتوانکننده است و میتواند به خود یا حتی دیگران آسیب برساند.
مازوخیسم جنسی به درگیر شدن یا خیال پردازی مکرر در مورد ضرب و شتم، مقید شدن، تحقیر یا رنج کشیدن و در نتیجه رضایت جنسی اشاره دارد.
اگر افراد با این ترجیحِ جنسی مشکلات روانی یا اجتماعی را گزارش کنند، ممکن است به اختلال مازوخیسم جنسی تشخیص داده شوند.
انواع پریشانی که افراد مبتلا به این اختلال ممکن است تجربه کنند شامل اضطراب شدید، احساس گناه ، احساس شرم و افکار وسواسی در مورد درگیر شدن در مازوخیسم جنسی است.
در یک پژوهش، مازوخیسم جنسی بین 1 تا 5 درصد در جمعیت عمومی ایالات متحده و استرالیا بود.
در یک مطالعه کانادایی ، تخیلات جنسی سادومازوخیستی در حین مقاربت جنسی نزدیک به 10 درصد در مردان گزارش شده است و درصد زیادی از زنان، از 31 تا 57 درصد، فانتزی تجاوز جنسی گزارش شده است.
یک نوع خاص از مازوخیسم جنسی آسفیکسیوفیلی asphyxiophilia نام دارد که در آن فرد با محدود کردن تنفس خود رضایت جنسی را دریافت می کند. در حالی که برخی از افراد با شرکای جنسی خود این عمل را انجام می دهند، برخی دیگر ترجیح می دهند در حالی که تنها هستند تنفس خود را محدود کنند.
این شیوه از مازوخیسم جنسی بالقوه خطرناک بوده و ممکن است خطر مرگ تصادفی را در پی داشته باشد.
● علل اختلال مازوخیسم جنسی
هیچ دلیل دقیق یا تئوری های پذیرفته شده جهانی وجود ندارد که علت اصلی مازوخیسم جنسی را تعریف کند.
با این حال، روانشناسان سعی کرده اند به طور کلی آن را با وجود پارافیلیای جنسی مرتبط کنند.
اعتقاد بر این است که پارافیلیا از سرکوب فانتزی های جنسی منشأ می گیرد و در نتیجه منجر به تمایلات جنسی ممنوع می شود که با گذشت زمان قوی تر می شوند. با این حال، هنگامی که در نهایت به چنین تخیلات جنسی عمل می شود، فرد در حالت پریشانی یا برانگیختگی قابل توجهی قرار می گیرد و رفتار مازوخیستی به ناگزیر با رفتار جنسی مرتبط می شود.
علاوه بر این، عواملی مانند:طرحواره های ناکارآمد ، آسیب های دوران کودکی مانند سوء استفاده جنسی یا سایر تجربیات قابل توجه دوران کودکی نیز ممکن است منجر به ایجاد این اختلال پارافیلیک شود.
برخی پژوهشگران همچنین معتقدند ممکن است این اختلال به دلیل تفاوت در مغز یا سیستم عصبی ایجاد شود.
عواملی مانند تکانشگری جنسی نیز مطرح شده اند که در طول زمان و با افزایش سن تغییر میکنند و میتوانند نقشی حیاتی در ایجاد این اختلال داشته باشند.
در حالی که اختلال مازوخیسم جنسی بیشتر در اوایل بزرگسالی شروع می شود، خیال پردازی های مازوخیستی می تواند در دوران کودکی نیز رخ دهد.
References
1 Fisher KA, Marwaha R. Paraphilia. [Updated 2021 Mar 2]. In: StatPearls [Internet]. Treasure Island (FL): StatPearls Publishing; 2021 Jan-. Available from: https://www.ncbi.nlm.nih.gov/books/NBK554425/ 2 Coluccia, A., Gabbrielli, M., Gualtieri, G., Ferretti, F., Pozza, A., & Fagiolini, A. (2016). Sexual masochism disorder with Asphyxiophilia: A deadly yet underrecognized disease. Case Reports in Psychiatry, 2016, 1-4. https://doi.org/10.1155/2016/5474862 3 Krueger, R. B. (2010). The DSM diagnostic criteria for sexual masochism. Archives of Sexual Behavior, 39(2), 346-356. https://doi.org/10.1007/s10508-010-9613-4 4 Coluccia, A., Gabbrielli, M., Gualtieri, G., Ferretti, F., Pozza, A., & Fagiolini, A. (2016). Sexual Masochism Disorder with Asphyxiophilia: A Deadly yet Underrecognized Disease. Case reports in psychiatry, 2016, 5474862. https://doi.org/10.1155/2016/5474862 5 Critelli JW, Bivona JM. Women’s erotic rape fantasies: an evaluation of theory and research. J Sex Res. 2008 Jan-Mar;45(1):57-70. doi: 10.1080/00224490701808191. PMID: 18321031. 6 Kaplan, M. S., & Krueger, R. B. (2012). Cognitive-Behavioral Treatment of the Paraphilias. Please Wait… | Cloudflare. https://cdn.doctorsonly.co.il/2013/03/08_-Cognitive-behavioral-treatment.pdf
Read more here: https://mind.help/topic/sexual-masochism-disorder/