هر کسی در برههای از زندگی آرزوی یک زندگی مشترک شاد را دارد. با این حال، وقتی واقعاً به ازدواج فکر میکنیم، تشخیص اینکه آیا این شریک زندگی واقعاً برای ما مناسب است یا خیر، میتواند دشوار باشد.
در اینجا به ویژگی هایی اشاره خواهم کرد که کمک میکنند انتخاب دقیقتری برای یک زندگی مشترک سالم پیشِ رو داشته باشیم.
۱- داشتن ارزشها و افکار مشابه یا مکمل
یعنی جهان بینی و نگاه هر دوی شما به زندگی(چه در مسائل کلان و چه خُرد) نزدیک به هم یا تکمیل کننده یکدیگر است.
۲- مدیریت کردن ناسازگاری ها
در مدت آشنایی توانستهاید در مواقع مختلف، چالشها و ناسازگاری هایی که بین شما بوده را محترمانه (بدون توهین و هتک حرمت و به طور سازنده با این هدف که دیگه تکرار نشوند) حل کنید.
۳-پذیرفتن خودِ واقعی یکدیگر
یکدیگر را همانطوری که هستید پذیرفتهاید و هیچکدام به دنبال تعویض یا کنترل ویژگیها و رفتارهای طرف مقابل نیستید.
شرکای سالم، به یکدیگر حق اشتباه می دهند و به دنبال عیب جویی و ایرادگیری از طرف مقابل نیستند؛ بلکه به دنبال رفع و تغییرِ نقص ها در خود و طرف مقابل به شکل حل مسئله و ارائهی رفتارهای جایگزین و مناسب هستند.
۴- مشتاق بودن به حضور در کنار هم
هردو برای وقت گذاشتن با یکدیگر، صحبت کردن و به اشتراک گذاشتن مسائل روزمره مشتاق هستید.
۵- داشتن چشم انداز مشترک
میتوانید خودتان را در یک زندگی طولانی مدت و همیشگی با یکدیگر تجسم کنید و برای آینده چشماندازها، برنامه ها و اهداف مشترکی در نظر داشته باشید.
۶- در نگاه خانواده های یکدیگر از احترام و پذیرش متقابل برخوردار هستید
ازدواج فقط مربوط به دو نفر نیست.
این ازدواج نه تنها بین زوجین، بلکه بین خانوادههای آنها نیز پیوند ایجاد میکند.
بنابراین، اینکه آیا شما مایل به احترام گذاشتن به نظرات و ارزشهای خانوادههای یکدیگر هستید یا خیر، نکته بسیار مهمی در ساختن پایههای یک زندگی مشترک سالم است.
از سوی دیگر، رابطه با فردی که خانواده خود را در اولویت قرار میدهد یا خانواده طرف مقابل را نادیده میگیرد، میتواند در آینده به منبع مشکلات بزرگی تبدیل شود.
۷- قادر به رها کردن یکدیگر در موقعیتهای مقتضیِ زندگی هستید
شما در جداییهای معمولِ زندگی احساس تنهایی و خلاء و خشم نمیکنید. (مثل: مشغله کاری، ماموریت، مسافرت و...)
۸- گفتگو را تنها راه برطرف کردن مشکلات و نواقص در طرف مقابل می دانید
ازدواج بر اساس یک مشارکت برابر بنا شده است.
داشتن گفتگوهای سازنده یا حل مشکلات با کسی که همیشه معتقد است حق با اوست یا دیگران را از بالا به پایین نگاه میکند، دشوار خواهد بود.
برای مثال، رابطهای که در آن هر بار که در مورد چیزی بحث میکنید و راه حلی به دست نمی آورید یا به راه حلهای به دست آمده پایبند نیستید و احساس ناراحتی میکنید، یا احساس میکنید که به نظرات شما گوش داده نمیشود، میتواند در درازمدت به یک بار روانی سنگین تبدیل شود و تعادلِ عاطفی شما را برهم می زند.
انتخاب کسی که بتوانید با او در مورد مسائل به طور مساوی گفتگو کنید، نکته بسیار مهمی در زندگی مشترک است.
گفتگو، بنیادیترین عنصر در ساختن و تداومِ یک زندگی مشترک و سالم است.
شما با گفتگو به شکل مشترک، برای یک مشکل مشترک به دنبال راه حل مشترک، جهتِ رسیدن به آرامشِ مشترک هستید.
۹- در رابطه با هم دچار وسواسهای فکری و سوءظن و شکاکیت نیستید
یعنی به اعتماد و اطمینان عمیق از یکدیگر دست یافته اید.
انتخاب شریکی که بتوانید با او اعتماد را ایجاد کنید، اولین قدم برای یک ازدواج شاد است.
۱۰- خود را در رُشد، پیشرفت، احترام و عزت نفسِ یکدیگر شریک می دانید
شما به این درجه از بلوغ و باور رسیده اید که شخصیت و حُرمتِ شریک زندگیتان، شخصیت و حُرمتِ خودتان است و از آن در برابر دیگران و حتی ذهنیتِ خودتان، پاسداری و نگهداری می کنید.
۱۱- شفافیت های مالی و شغلی
افرادی که به طرحهای هرمی یا طرحهای سرمایهگذاری پُر ریسک و مشکوک علاقهی زیادی نشان می دهند، نیازمند ارزیابی دقیقتر هستند.
اگر شریک شما درگیر طرحهای هرمی یا فریب در سرمایهگذاری باشد، نه تنها خطر مالی وجود دارد، بلکه این احتمال نیز وجود دارد که اعتبار اجتماعی و اعتماد شما نزد خانواده و نزدیکانتان تضعیف شود.
افراد پُر ریسک از لحاظ مالی، معمولاً احساس گناه کمی دارند و احتمال بیشتری دارد که بدون هیچ تردیدی عدمِ شفافیت داشته باشند، که این امر ریسک ایجاد مشکلات جدید پس از ازدواج را افزایش میدهد.
همچنین این احتمال وجود دارد که آنها شما را درگیر یک کار یا تجارت جانبی مشکوک کنند.
برای جلوگیری از این خطرات، ارزیابی دقیق شفافیت مالی و اخلاقی طرف مقابل بسیار مهم است.
۱۲- استقلال
هر دو نفر به استقلال فکری، شخصیتی و مالی از خانوادههای خود رسیده اید.
یعنی فاصلهای مناسب از پدر و مادر و خواهر و برادرهای و حتی دوستانِ خود دارید.
آنها را در مشکلات و مسائل زندگی مشترک خود مداخله نمی دهید و توانایی ایجاد مرز بین خانواده جدید خود با خانوادهی اولیه را به دست آوردهاید.
۱۳- عدم مقایسه
شما در کنار یک شریک زندگی سالم، احساس قیاس و رقابت نمی کنید. فردی که خودش یا شریک زندگیاش را با دیگران و موقعیتهای حال و گذشته مورد قیاس قرار می دهد، به شدت می تواند به عزت نفسِ طرف مقابل و سلامتِ زندگی مشترک آسیب وارد نماید.
۱۴- تصورات غیرواقعبینانه در مورد زندگی مشترک
رابطه با کسی که انتظارات غیرواقعی از زندگی مشترک دارد با احتمالی زیاد باعث نارضایتی و اختلاف خواهد شد.
برای مثال، افرادی که افکار یکجانبهای مانند «وقتی ازدواج کنم، از هر نظر تأمین خواهم شد» یا «میخواهم تمام کارهای خانه را به همسرم بسپارم» دارند؛ ممکن است از چگونگی عملکرد زندگی خانوادگی به عنوان یک تیم آگاهی نداشته باشند.
اگرچه این افکار ممکن است تحت تأثیر محیط خانوادگی گذشته و ارزشهای فرهنگی و شخصی باشند، اما زندگی مشترک اغلب شامل موقعیتهایی است که نیاز به تقسیم واقعبینانه نقشها و همکاریها دارد.
برای مثال، اگر شریک زندگیتان به طور یکجانبه نقشهایی را به شما تحمیل کند، مانند «کارِ خانه و شستن ظرفها وظیفه شماست» یا «شما باید تمام پول و هزینه های زندگی را به تنهایی به دست آورید» می تواند باعث نارضایتی و تنش در رابطه شود.
برای ساختن یک زندگی مشترک سالم، ایدهآل این است که بتوانید به شکلی واقعبینانه ضمن احترام به توانمندیها و ارزشهای یکدیگر به طور انعطافپذیر در مورد تقسیم نقشها گفتگو کنید.
میتوانید با عبور از نقشهای جنسیتی، بارِ وظایفِ مشترک را تقسیم کنید و با هم کارهای خانه را انجام دهید.
پس، ازدواج با کسی که انتظارات غیرواقعی دارد میتواند میزانِ فشار مالی و تنشِ عاطفی را افزایش دهد.
برای مثال، اگر خواستههای شما مانند «میخواهم زندگی لوکسی داشته باشم» یا «میخواهم هر آخر هفته سفر کنم»، غیرواقعی باشند، تلاشهای شما برای تحقق آنها ممکن است یکطرفه باشد، که این موضوع میتواند منجر به ازدواجی پر از تنش شود.
قبل از ازدواج، مهم است که در مورد نوع زندگی ایدهآل خود و نحوهی ادارهی امور خانه صحبت کنید و شریکی را انتخاب کنید که بتواند واقعبینانه در مورد این موارد تفکر کند.
شریکی که بتوانید با او رابطهای برابر و بدون انتظارات یکطرفه یا تحمیل نقشها بسازید؛ کسی است که میتوانید در کنار او با اعتماد به نفس در زندگی قدم بردارید.
در تب و تابِ این روزهای صف کشیدن برای خریدِ عروسک لبوبو، بدون شک این سوال به ذهن خطور میکند که کارکردِ این عروسک چیست؟ که اینگونه افراد زیادی در پیِ خرید یا تصاحب آن هستند.
اصلاً عملکردِ این محصول چیست؟
عملکردِ یک محصول به معنای واقعی کلمه به نحوهی کارِ یک محصول یا نقش آن اشاره دارد. به عنوان مثال، یک ساعت وظیفه اعلام زمان، یک کیف وظیفه نگهداری اشیا و لباس وظیفه محافظت و پوشش بدن در برابر محرکهای بیرونی را دارد.
اما مسئله از جایی آغاز می شود، که حتی اگر ما از قبل محصولی با همان عملکرد را داشته باشیم، ممکن است باز هم آن را بخواهیم یا دوباره بخریم.
نمونههایی از آن شامل ساعت، کیف پول، لباس و... است.
اگرچه یک کیف کافی است، اما وادار می شویم کیفهای زیادی با عملکردهای مشابه بخریم، حتی اگر هرگز از آنها استفاده نکنیم.
ژان بودریار تحت تأثیر ساختارگرایی و نشانهشناسی، چیزها را به عنوان نماد در نظر میگرفت، از تبادلِ نمادین به عنوان یک اصل انتقادی حمایت میکرد و یک تحلیلِ ساختاری از ماهیت مصرف و بازتولید در عصرِ پساصنعتی ارائه کرد و به تبیین جامعهی مصرفی پرداخت.
در جامعهی مصرفی، محصولات صرفاً به دلیل عملکردشان خریداری نمی شوند.
اما جامعهی مصرفی چیست؟
طبق تعریف: جامعهی مصرفی، جامعهای است که در آن میل و مصرف به طور بیپایان در چرخه هستند. و آن بینشِ اساسی که ژان بودریار به ما می دهد، در این باور او نهفته است که جامعهی مدرن از یک جامعهی تولیدی به یک جامعهی مصرفی تغییر ماهیت داده است و روابطِ واقعی تولید و مصرف، جای خود را به یک نظام نشانهای دادهاند.
جامعه مدرن از دورانی که بر ارزش مصرفی تأکید داشت، به دورانی که بر معنای نمادین تأکید دارد، تغییر کرده است.
کارل مارکس جامعه را بر اساس تولید تحلیل می کرد؛ اما باور بودریار این است که در جامعهی مدرن، تولید به اشباع (وضعیتی از حداکثر رضایت) رسیده است و دیگر تقاضایی برای ضروریات وجود ندارد.
پس مصرفکنندگان شروع به جستجوی معنا و تفاوت در محصولات کردهاند.
(میل) به معنای واقعی کلمه، به معنای خواستن و جستجوی چیزی است. سوال این است که ما چه میخواهیم و به دنبال چه چیزی هستیم؟
در برابر این سوال بودریار معتقد است: آنچه که به آن میل میکنیم و میخریم، خودِ محصول یا عملکرد آن نیست، بلکه « معنا » است. در یک جامعه مصرفی، همه چیز معنا دارد و همه «محصولات» به عنوان « نمادهایی » وجود دارند که نشان دهنده معنا هستند .
برای مثال، یک ساعتِ رولکس از نظر عملکردی، وسیلهای برای آگاهی از زمان و اعلام زمان است؛ با این حال، به عنوان یک نماد، میتواند معنایی مرتبط با طبقه مرفه داشته باشد. وقتی مردم یک ساعت رولکس میخرند، لزوماً آن را به خاطر عملکردش نمیخرند، بلکه آن را به عنوان نمادی از معنا میخرند.
بودریار هوشمندانه می گوید: که محصولات « نه به خاطر مادیّت شان، بلکه به خاطر تفاوتشان مصرف میشوند ».
معنای کلی «تفاوت» این است: «چیزی که با چیز دیگر متفاوت است.»
عروسک های لبوبو هم از همین ساز و کارِ تفاوت استفاده میکنند. یعنی: من و تو یک عروسک لبوبو میخریم، اما عروسک من می تواند به شکل کاملاً شانسی، متفاوت از عروسک تو؛ یا اورجینالتر از عروسک تو باشد!!
این تفاوت، به من معنا و هویت و حسِّ بودن می دهد.
و از طرفی در عقب نماندن یا جا نماندن از خرید، به غرایز گلّه ای، تقلیدوار و فرگشتی ام تن داده ام، و با جامعهی مصرفی همنوا شده ام.
به تعبیری من در حالِ مصرفِ تفاوت هستم، و تفاوت را مصرف میکنم.
و در این حالت، معنا تفاوت با سایر چیزهای تولید شدهی صنعتی است.
جامعهی مصرفی، با نویدِ معنا، به انسانها پاداش می دهد.
دلیل اینکه ما به چیزهایی فراتر از نیازهای فیزیولوژیکی خود، فراتر از ارزشِ استفاده و کاربردِ آنها، نیاز داریم این است که خودمان با داشتن محصولاتی که به عنوان (نمادِ تفاوت) عمل میکنند، به خود معنا میدهیم.
لبوبو قیمت های بالایی هم دارد و طوری هم ژستِ کالای لوکس به خود گرفته که برای آن ارزش کلکسیونی نیز قائل شده اند.
از این رو لبوبو را می توان یک کالای وبلن یا کالای نمایشی در نظر گرفت.
وآن را از دیدگاه مصرفگرایی خودنمایانه نیز مورد فهم قرار داد.
در سال 1899، جامعهشناس آمریکایی تورستین وبلن اصطلاح مصرف خودنمایانه یا متظاهرانه را برای توضیح خرج کردن پول و خرید کالاهای لوکس (کالاها و خدمات) به طور خاص به عنوان نمایش عمومی قدرت اقتصادی ، درآمد و ثروتِ انباشته شدهی خریدار ابداع کرد.
برای مصرفکنندهی خودنما، نمایشِ عمومیِ درآمد، خرید و مصرف کالاها و خدمات لوکس به منظور به رخ کشیدن قدرت اقتصادی و نشاندادن منزلت اجتماعی بالاتر، با هدف ایجاد مرزبندی با دیگران است.
وسیلهای اقتصادی، برای دستیابی یا حفظ یک جایگاه اجتماعی خاص.
این موضوع را میتوان به راحتی با تقسیم آن به ارزش مصرفی و معنای نمادین درک کرد. از آنجایی که کالاهای نمایشی، محصولاتی هستند که کاربرد ارضای غرور را دارند، میتوان آنها را در دسته محصولاتی قرار داد که «معنای نمادین» را مصرف میکنند.
به عنوان مثال، یک لبوبو یِ اورجینال را میتوان به عنوان کالایی با معنای نمادین، مانند ارضای غرور یا حس برتری، درک کرد.
میل برای خرید در کجا ایجاد میشود؟
در « بازار »
بازار جایی است که فروشندگان و خریداران کالاها، اشیاء و اوراق بهادار را داد و ستد میکنند.
نقش فروشنده این است که در مورد چگونگی ترغیب خریداران به خرید محصولات خود تلاش کند. فروشندگان برای افزایش میل به خرید، اقداماتی مانند تبلیغ برند خود از طریق سلبریتی ها و رسانهها انجام می دهند.
تبلیغ یک محصول توسط یک سلبریتی، محصول را تبدیل به نمادِ آن سلبریتی که دارای شهرت و محبوبیت است می کند؛ و در همین حال در ذهنِ خریدار یک اینهمانی یا همگونی به وجود می آورد.
مثلاً:
الف_ فلان سلبریتی آدم مهم و مشهوری است.
ب_ جاسوئیچی این سلبریتی، لبوبو است.
ج_ من هم جاسوئیچی لبوبو خریدم.
نتیجه: پس من هم آدم مهم و بزرگی هستم.
خریداران با توجه به نتایج خواستههایشان، محصولات را به صورت دستهجمعی خریداری میکنند. وقتی خریداران محصولات را میخرند، سرمایه فروشندگان افزایش مییابد که منجر به توسعه محصولات جدید میشود. میتوانیم ببینیم که خواستهها در چنین بازاری همچنان در حال افزایش است. اگر فقط نیازهای عملکردی و فیزیولوژیکی در بازار خرید و فروش میشد، یک جاسوئیچی معمولی کافی بود!
با این حال، از آنجایی که محصولات، با معنا در بازار خرید و فروش میشوند، جامعه به چیزی تبدیل شده که در آن خواستهها همچنان در حال افزایش هستند. این جامعه، جامعهی مصرفی نامیده میشود.
جامعهی مصرفی شده، همه چیز را مصرفی می کند و نمادین میکند؛ از کالاها و اشیاء گرفته تا عواطف انسانی مانند عشق.
عشق و احساسات انسانی، دیگر قرار نیست صرفاً به ادراکِ دو انسان در آیند؛ بلکه باید به شکلی نمادین با خرید اشیاء و عروسک های قرمزِ ولنتاین به نمایش درآید و اثبات شوند.
مولانا:
چشمبندِ خلق، جز اسباب نیست
هر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیست
در دنیای پرشتاب امروزی، که در آن رضایتمندیِ فوری به امری عادی تبدیل شده، صبر اغلب نادیده گرفته میشود و ارزش آن کم شمرده میشود؛ به خصوص وقتی صحبت از یافتن شریک زندگی مناسب باشد.
تلاش برای یافتن یک شریک زندگی سازگار میتواند هم هیجانانگیز و هم چالشبرانگیز باشد و این مهم به صبر و انعطافپذیری قابل توجهی نیاز دارد.
پیدا کردن شریک زندگی مناسب، سفری است که نیازمند صبر، خودآگاهی و تمایل به پذیرشِ فرآیند خودشناسی و رُشد است.
صبر به ما این امکان را میدهد که پیچیدگی روابطِ انسانی را با ظرافت و خِرَد طی کنیم و احتمال یافتن یک شریکِ زندگیِ سازگار و مناسب را برای خود بیشتر کنیم.
با اعتراف به اهمیت صبر، میتوانیم از فشار روحی بر خودمان برای یافتن سریعِ یک ابطه و یک شخص، دست بکشیم و در عوض بر ایجاد ارتباطات معناداری تمرکز کنیم که پتانسیل شکوفایی به سمت مشارکتهای مادام العمر را دارند.
به یاد داشته باشیم، رابطهی سازگار ارزش انتظار را دارد.
اگر صبور نباشید، طبیعتاً به سمت ناامید شدن از یافتن شریک زندگی مناسب خواهید رفت. و ممکن است این باور را در ذهن خود بکارید که در این زمینه خوش شانس نیستید یا توانایی پیدا کردن شریک مناسب برای خودتان را ندارید. یه جور آسیب به اعتماد به نفس و عزتنفس خودتان.
باید به خاطر داشته باشیم که گران ترین و ارزنده ترین جواهر در اعماق هستند و به آسانی به دست نمی آیند.
● زمانبندی و صبر
ملاقات با شریک ایدهآل زندگی نیاز به زمانبندی دارد.
شما باید زمان مناسب را با توجه به مهارتهای ارتباطی، یافته های پژوهشی و روانشناختی و سن و سال خودتان تعیین کنید.
خیلی از اوقات افراد در سنین و مقاطع زمانیِ نامناسب، رفتارهای جُفت یابی را از خود نشان داده و تعبیری به دنبال یافتن شریک زندگی هستند.
این زمان های نامناسب می توانند سن و سال پایین و نابسامانی در وضعیت تحصیلی و شغلی باشند.
وقتی مشغول کار یا تحصیل هستید، ممکن است نتوانید زمان کافی را به جستجوی شریک زندگی اختصاص دهید.
در چنین مواردی، یک راه حل این است که جستجوی شریک زندگی خود را موقتاً متوقف کنید، به درس و دانشگاه و اهداف خود سر و سامان دهید و تعادل را در زندگی برقرار کنید.
انسان های موفق در زندگی اولویت بندی دارند، اما انسان های شکست خورده معمولا دچار تداخل در اولویت ها و اهداف هستند.
یعنی الان نمی داند باید متمرکز بر درس و مهارت آموزی و یافتن شغل مناسب باشد، یا متمرکز بر روابط و پیدا کردن شریک زندگی مناسب.
نکتهی حائز اهمیت دیگر این است که اگر برای غلبه بر آسیبهای ناشی از جدایی یا رابطهی گذشته به بهبودی عاطفی نیاز دارید، بهتر است قبل از ورود به یک رابطهی جدید، زمانی را برای بازسازی و ترمیمِ عاطفیِ خود اختصاص دهید .
نکته مهم دیگری که باید به خاطر داشته باشید این است که ملاقات با شریک ایدهآلتان زمان میبرد؛ چون برای یافتن عناصری که با یکدیگر مطابقت دارند، به مواجههها و تجربیات متعددی نیاز است.
صبور بودن شانس شما را برای یافتن فرد مناسب در زمان مناسب افزایش میدهد.
حتی اگر دورهای را در تنهایی و بدون ملاقات با کسی پشت سر بگذارید، مهم است که بدون تسلیم شدن به دنبال شریک زندگی باشید.
کلید موفقیت، داشتن اهداف بلندمدت و صبر کردن برای فرصت مناسب است.
برای پیدا کردن شریکی که برای زندگی شما مناسب باشد، به این فکر کنید که چه نوع ازدواج و خانوادهای میخواهید.
شاید اولویتهای دیگری هم برای تمرکز وجود داشته باشد.
انسان ها برای ارتباطات کوتاه مدت و معمولی، سختی زیادی متحمل نمی شوند؛ اما وقتی صحبت از پیدا کردن شریک زندگی میشود، به ندرت پیش میآید که فوراً فردِ ایدهآل را پیدا کنند. شناخت عمیق یک فرد از طریق قرارها و جلسات متعدد میتواند زمانبر و دشوار باشد؛ اما ارزشش را دارد.
مسیر موفقیت این است که از شکستها و دلشکستگیهای گذشته درس بگیرید و با نگرشی مثبت به جستجوی شریک زندگی خود ادامه دهید.
این یک بینشِ کُهن است که: تجربهای که از شکست به دست میآید، منجر به رُشد خواهد شد.
پس با تعیین زمان مناسب، اجتناب از عجله بیش از حد و ادامهی جستجوی خود برای یافتن شریک زندگی با صبر و حوصله، شانس خود را برای دستیابی به نتایج بهتر افزایش خواهید داد.
■ نکاتی که می توانند مانع یافتنِ شریک مناسب شوند:
۱_ توهمِ تفاهمِ فوری
در عصر دیجیتال، رسانههای اجتماعی و برنامه های دوستیابی، ارتباط با دیگران را آسانتر کردهاند، اما از طرفی می توانند توهمِ تفاهمِ فوری را ایجاد میکنند. با این حال، این سهولتِ ظاهری با مشکلات خود همراه است.
قضاوتهای سریع بر اساس چند عکس پروفایل و بیوگرافی های مختصر، میتوانند منجر به تصمیمگیریهای عجولانه در مورد شریکهای زندگیِ بالقوه شوند.
لازم به یادآوری است که ارزیابی و درکِ تفاهم و سازگاریِ واقعی زمان میبرد.
همانطور که اشاره شد،صبر به ما این امکان را میدهد که فراتر از ویژگیهای سطحی نگاه کنیم و جنبههای عمیقتری را که واقعاً در یک تعهدِ مادامالعمر مهم هستند کشف کنیم.
۲- غلبه بر شکستها و دلشکستگیها
مسیرِ یافتن شریک زندگی مناسب به ندرت بدون شکستها و دلشکستگی ها است.
شکست در روابط و رها شدن میتواند ناامید کننده باشد و باعث شود برخی افراد امید خود را از دست بدهند و به کمتر از آنچه لیاقتش را دارند راضی شوند.
صبر و خونسردی به افراد قدرت میدهد تا از ناامیدیها جان سالم به در ببرند، از تجربیات خود درس بگیرند و با خوشبینی به جستجوی خود ادامه دهند.
هر رابطهی شکست خورده، درسی است که ما را به درک نیازها و خواستههایمان برای دستیافتن به یک شریک زندگی سالم و سازگار نزدیکتر میکند.
۳- ایجاد اعتماد و صمیمیت عاطفی
اعتماد سنگ بنای هر رابطهی عاطفی است و برای دریافتن آن زمان لازم است. عجله در ورود به یک رابطه بدون اینکه اجازه دهیم اعتماد به طور طبیعی شکوفا شود، می تواند منجر به سوءتفاهم و فاصلهی عاطفی شود. عنصرِ صبر و تامل، رشدِ صمیمیت عاطفی را تقویت میکند و به افراد اجازه میدهد تا با یکدیگر احساس راحتی، امنیت و گشودگی کنند. این ارتباط عاطفی، اساسِ یک رابطهی پایدار و رضایتبخش را تشکیل میدهد.
۴- بررسی عوامل تفاهم
تفاهم در یک رابطه، جنبه های گوناگون و چندوجهی دارد که شامل ارزشها، علایق، اهداف زندگی، سبکهای ارتباطی و موارد دیگر میشود.
عجله و بی توجهی در فرآیند آشنایی میتواند منجر به نادیده گرفتن عوامل اساسی در تفاهم شود.
صبر و تامل به افراد این امکان را میدهد که برای ارزیابی و درک کامل یکدیگر وقت بگذارند. این امر امکان گفتگوهای باز و صادقانه را فراهم میکند و راه را برای درکِ عمیقترِ نقاط ضعف و قوت یکدیگر فراهم میکند.
۵- تعریف مجدد انتظارات و اولویتها
ما انسانها در طیِ فرآیندِ رشد و بلوغ ، انتظارات و اولویتهایمان در انتخاب شریک زندگی ممکن است تغییر کند. صبر به ما این فرصت را میدهد که آنچه را که واقعاً در یک رابطه برای ما مهم است، دوباره ارزیابی و تعریف کنیم؛ این موضوع دروننگری، خودشناسی و درک نیازها و خواستههای واقعیِ ما را شفاف کرده و منجر به ارتباطاتِ معنادار ما با افرادِ بالقوه مناسب میشود.
۶- توقعات اجتماعی و خانوادگی
در تلاش برای یافتن شریک زندگی، فشار اجتماعی یا خانوادگی در بیشتر اوقات می تواند افراد را به رضایت به کمتر از آنچه میخواهند یا شایسته آن هستند، سوق دهد. صبرِ همراه با اعتماد به نفس، به مقاومت در برابر این فشار و توقعات بیرونی، ما را برای یافتن فرد مناسبی که با ارزشها و رویاهای ما همسو باشد یاری میکند.
پاسخِ مثبت دادن به یک شریکِ ناسازگار ممکن است تسکین موقت از فشار خارجی باشد، اما میتواند منجر به ناراحتی و پشیمانی طولانی مدت شود.
۷- پرورش یک پیوندِ پایدار
یک رابطهی پایدار یک شبه ساخته نمیشود. این رابطه به زمان، تلاش و صبر هر دو طرف نیاز دارد.
عجله در انجام تعهدات میتواند منجر به انباشتِ مسائل حل نشده و انتظارات برآورده نشده شود.
صَرفِ وقت برای پرورش پیوند و رشد در کنار هم، پایه و اساسی برای یک زندگیِ مشترک مادام العمر بر اساس اعتماد، احترام و عشق ایجاد میکند.