مفهومِ اعتماد در روابط فردی و میانفردی انسان ها یک ساختارِ شکننده است. و همین شکنندگی باعث می شود، برخی از افراد اعتماد کردن و احساس امنیت در کنار دیگران را پُر چالش و ناپایدار ارزیابی کنند.
آنها ممکن است دائماً نسبت به نیاّت و مقاصد دیگران دچار شک و تردید باشند و حتی بر این باور باشند کنند دیگران اگر فرصتی پیدا کنند، عمداً به آنها و یا عزتنفس آنها آسیب خواهند رساند.
تجربیات و ادراکات این افراد الگوهایی از اختلال شخصیت پارانوئید را در خود دارد. الگوهایی مانند:
● حسادت شدید
● سرد رفتار کردن با دیگران
● حسّاسیت زیاد به مورد انتقاد واقع شدن
● کینه توزی و کینه ای بودن
● عصبانیت های شدید
●زیر نظر داشتن دقیقِ کوچکترین حرکات از اطرافیان و دوستان، تا شواهدی مبنی بر نیّات بدخواهانه و دشمنانهی آنان پیدا کنند
● بی احترامی های کوچک را به دشمنی های بزرگ تبدیل می کنند
● همیشه گوش به زنگِ نیّاتِ بدخواهانهی دیگران هستند
● احساس اینکه دیگران و حتی خانواده به دنبال نقشه کشیدن علیه آنها هستند
● احساس اینکه همه افراد قصد تخریب او و صدمه به او را دارند
● حملهی زود هنگام متقابل می کنند و با خشم به توهین های تخیلی واکنش نشان می دهند
● شک به وفاداری و حسن نیّتِ اطرافیان و دیگران
● ادراک تهدید در مواجهه با محرک های جزئی
● مشغولیت ذهنی بابت فریب خوردن از دیگران
● شواهد و مدارک بی اهمیت و پُر جزئیات برای اثبات باورهای حسادتبار خود جمع آوری می کنند
● حرف ها و رفتارهای بی منظور و خنثی از طرف دیگران را تحقیرآمیز و تهدید آمیز تلقی می کنند
● کنترل گری زیاد در روابط شخصی
● اهل جر و بحث و سردیِ منفعلانه و خصمانه هستند
● کاراکترِ متخاصم و بدگُمانِ آنها باعث واکنش خصمانه در دیگران می شود و این به نوبهی خود پیشگویی های خودکامبخش را در آنان تقویت می کند.
پرسش:
آیا این افکار و باورها برایتان آشنا به نظر میرسند؟ اگر چنین است، ممکن است با طرحواره بیاعتمادی/بدرفتاری درگیر باشید.
طرحواره بیاعتمادی/بدرفتاری چیست؟
طرحواره بیاعتمادی/بدرفتاری یکی از هجده طرحوارهی ناسازگار اولیه ست.
داشتنِ طرحواره بیاعتمادی/بدرفتاری به این معنی است که شما انتظار دارید دیگران با شما بدرفتاری کنند. شما احتمالاً دیگران را غیرقابل اعتماد میدانید و انتظار دارید که در صورت امکان دروغ بگویند، از شما سوءاستفاده کنند، شما را تحقیر کنند، دستکاری کنند یا حتی به شما آسیب بزنند.
چه عواملی باعث ایجاد طرحوارهی بیاعتمادی/بدرفتاری میشود؟
طرحواره بیاعتمادی/بدرفتاری عموماً نتیجه تجربیات اولیه در یک خانواده بدرفتار و تنبیه کننده و یا حاصلِ زیستن در خانواده های درگیرِ مشاجراتِ فامیلی است. مانند: مشاجرات مادر و عمه و پدر و دایی و مادربزرگ و ...
از طرفی اثراتِ طرحواره بیاعتمادی/بدرفتاری میتواند بسته به نوع بدرفتاری که فرد تجربه کرده است، شدید و متنوع باشد. همچنین تفکیک علائم طرحواره بیاعتمادی/بدرفتاری از علائم خودِ بدرفتاری معمولاً دشوار است.
طرحوارهی بی اعتمادی/بدرفتاری یکی طرحوارههای ناسازگار اولیه است که در دوران کودکی، زمانی که مراقبت کنندهی اصلی (پدر، مادر، پرستار و...) با نیازهای کودکِ خود هماهنگ نیست، ایجاد میشود.
افرادی که طرحوارهی بیاعتمادی/بدرفتاری دارند، در اعتماد کردن به دیگران، از جمله نزدیکانشان، مشکل دارند.
آنها احساس میکنند که بیشتر از دیگران مورد سوءاستفاده قرار گرفته اند یا میگیرند. چنین افرادی نسبت به بدرفتاری و احساس تحقیر، بیش از حد هوشیار و گوش بهزنگ هستند و میتوانند از نظر دیگران پارانوئید یا بدگُمان به نظر برسند.
علاوه بر این، افرادی که طرحواره بیاعتمادی/بدرفتاری دارند، معتقدند که دیگران یا عمداً با آنها بدرفتاری میکنند یا اینکه خودخواه و بی مبالات هستند و قصد تحقیرِ آنان را دارند.
با تمام این باورها و برداشت ها، آنها تمایل دارند از روابط میانفردی و ازدواج اجتناب کنند یا در این روابط، خود را در فاصلهی ایمن قرار دهند، و در نقش قربانی و یا کنترلگر ظاهر شوند.
قابل درک است که افرادی که طرحواره بیاعتمادی/بدرفتاری دارند، ممکن است استرس زیادی را تجربه کنند.
احساس مداوم بدرفتاری و سوءظن به نیات دیگران، آرامش را برای هر کسی دشوار میکند. این سطح از استرس ممکن است منجر به استفاده از استراتژیهای مقابلهای ناسالم مانند اجتناب از تعاملات، خودگوییهای منفی، نشخوار فکری، اعتیاد و اختلالات خوردن (بیاشتهایی_پراشتهایی) شود .
طرحوارهی بیاعتمادی/بدرفتاری چگونه بر فرد تأثیر میگذارد؟
افرادی که طرحواره بیاعتمادی/بدرفتاری دارند، به دلیل بیاعتمادی به دیگران، تمایل دارند از روابط نزریک اجتناب کنند.
با این حال، اگر تصمیم به برقراری رابطه بگیرند، همانطور که گفته شد تمایل دارند به یکی از دو روش زیر رفتار کنند: یا رفتار قربانی یا رفتار کنترلگر.
راهبردهایی برای بهبود
ارتباط خود را با زمان حال تقویت کنید
شما دیگر کودکی نیستید که تحت مراقبت و تسلط بزرگسالان باشد. شما کنترل زندگی خود را در دست دارید. رفتاری که برای بقاء در کودکی به آن نیاز داشتید، لزوماً رفتاری نیست که در بزرگسالی انتخاب میکنید. اگرچه این گفتهها درست هستند، اما وقتی طرحواره بیاعتمادی/بدرفتاری شما فعال میشود، به خاطر سپردن و عمل کردن به آنها میتواند دشوار باشد. برای تقویت ارتباط خود با زمان حال، مراقبه و ذهن آگاهی را امتحان کنید. مراقبه و ذهن آگاهی مغز شما را آموزش میدهند تا توجه شما را به زمان حال متمرکز کند و اجازه دهد افکار و احساسات دیگر رها شوند.
گامهای کوچکی در اعتماد به دیگران بردارید
ارتباط خود با دیگران و اطرافیان را تقویت کنید.
سعی کنید باورهای بدبینانهی خود را به چالش بکشید و برای آنها شواهد واقعی و بیرونی پیدا کنید.
به دنبال درمان باشید
درمان زمانی بهترین نتیجه را میدهد که بتوانید به درمانگر خود اعتماد کنید.
با توجه به ماهیت طرحواره بیاعتمادی/بدرفتاری، این کار ممکن است دشوار باشد.
با این حال، ابراز کامل و کنار آمدن با احساساتتان در مورد گذشته میتواند کلید غلبه بر طرحواره بیاعتمادی/بدرفتاری باشد.
یک درمانگر خوب، با آگاهی به رابطهی درمانی، احساسات بیاعتمادی شما را در نظر میگیرد و برای ایجاد تدریجی اعتماد شما به آنها زمان و مراقبت اختصاص میدهد.
References
DSM-5 TR
Padesky C. A. (1994) Schema change processes in cognitive therapy. Clinical Psychology and Psychotherapy, 1(5), 267–278.
Schmidt, N. B., Joiner, Jr., T. E., Young, J. E., & Telch, M. J. (1995). The schema questionnaire: Investigation of psychometric properties and the hierarchical structure of a measure of maladaptive schemas. Cognitive Therapy and Research, 19(3), 295-321.
Young, J. E., Klosko, J. S., & Weishaar, M. E. (2003). Schema therapy. Guilford Press.
آیا این احساس را همواره در خود داشته اید که در زندگیتان کسی نبوده که برای راهنمایی و حمایت روی او حساب کنید؟
آیا پیوند عاطفی با دیگران ندارید و احساس پوچی میکنید، اما نمیدانید چگونه آن را توضیح دهید؟
آیا اینطور بوده که در زندگی احساس کنید نامرئی بودهاید و در میان خانواده و اطرافیان به خوبی دیده نشده اید؟
آیا نیاز شدیدی به محبت و مورد توجه قرار گرفتن در خود احساس می کنید؟
آیا توقعات عاطفی شما از دوستان، اطرافیان و همسرتان باعث شده آنها کلافه و خسته شوند؟
اگر چنین است، ممکن است با طرحوارهی محرومیت هیجانی درگیر باشید.
طرحواره محرومیت هیجانی یک طرحواره ناسازگار اولیه EMS است. Early maladaptive schema
طرحواره محرومیت هیجانی از این باور ریشه می گیرد که نیازهایتان برای مراقبتِ محبتآمیز، همدلی و یا محافظت هرگز به طور کامل برآورده نشده؛ و شما را به سمت روابطی هم می کشاند که این نیازها برآورده نشوند. [اجبار به تکرار]
همین باور و انتظار میتواند باعث تداومِ احساس تنهایی و غمگینی در شما شود.
چه عواملی باعث ایجاد و شکل گیری طرحواره محرومیت هیجانی میشود؟
طرحواره محرومیت هیجانی در دوران کودکی و زمانی که مراقبت کننده اصلی مانند: (پدر، مادر، پرستار و ...) با نیازهای کودک هماهنگ نیستند، شکل میگیرد.
فرآیندی که جان بالبی آن را منتهی به (سبک دلبستگی ناایمن) می داند.
چنین مراقبانی ممکن است نشانههای مورد نیاز فرزند خود مانند محبت، همدلی یا محافظت را از دست بدهند، یا ممکن است این نشانهها را به عنوان نیاز به چیز دیگری اشتباه تفسیر کنند.
از طرف دیگر، یک مراقب ممکن است نیاز کودک را به درستی تشخیص دهد اما به دلایلی مانند: افسردگی و اضطراب و سایر اختلالات روانی یا طرحوارههای ناسازگار خودش، منابعِ درونی برای پاسخ به آن نیازها را نداشته باشد.
علاوه بر تمام اینها، همه مراقبان کودک و یا فردی که طرحواره محرومیت هیجانی دارد، سهلانگار و دارای اختلال نیستند؛ اما ممکن است کودک هنوز از یک نیاز خاص، مانند شنیده شدن یا محافظت، محروم مانده باشد.
نشانههای طرحواره محرومیت هیجانی
اثرات محرومیت هیجانی میتواند بسیار گسترده باشد و افراد را از نظر جسمی و روانی تحت تأثیر قرار دهد.
سه شکل مختلف از محرومیت هیجانی توصیف شده است که هر یک میتوانند بر نحوه تفکر و احساس فرد در مورد خودش تأثیر بگذارد.
۱- محرومیت از عشق و محبت
۲- محرومیت از همدلی
۳- محرومیت از حمایت
محرومیت هیجانی در دوران کودکی
محرومیت هیجانی در دوران کودکی معمولاً به صورت احساس تنهایی، افسردگی یا اضطراب بروز میکند.
در این کودکان این باور شکل گرفته که در نتیجهی برآورده نشدن نیازهایشان توسط مراقبانشان، خواستههایشان بیاهمیت است و ترجیح می دهند آنها را بیان نکنند.
در نتیجه، کودکانی که طرحواره محرومیت هیجانی دارند، احساس تنهایی یا پوچی میکنند. محرومیت هیجانی شدید در دوران نوزادی میتواند باعث عدم رشد و در نتیجه مشکلات رشدی و تأخیر در رشد شود.
محرومیت هیجانی در بزرگسالی
در کنار احساس تنهایی، افسردگی و اضطراب، محرومیت هیجانی در بزرگسالی ممکن است به صورت بیاهمیت یا فرعی دانستن نیازهای درونی در تعامل با دیگران بروز کند. افرادی که طرحواره محرومیت هیجانی دارند، ممکن است این دیدگاه را نیز داشته باشند که: افراد «قوی» نیازهای عاطفی ندارند.
بنابراین، ممکن است سعی کنند احساسات خود را سرکوب کنند، از صحبت در مورد احساسات و نیازهای خود اجتناب کنند و سر سختتر از آنچه هستند رفتار کنند.
چنین افرادی همچنین ممکن است در رفتارهای مربوط به سلامتی، مانند: اختلالات خوردن (بی اشتهایی- پُراشتهایی) یا سوء مصرف مواد و الکل مشکل داشته باشند.
افراد چگونه با طرحواره محرومیت هیجانی کنار میآیند؟
طرحواره محرومیت هیجانی ممکن است باعث شود فرد برای مقابله با باورهای دشوار خود، به یکی از سه روش زیر متوسل شود:
۱-اجتناب
۲- تسلیم
۳- جبران افراطی
اجتناب
برخی از افرادی که طرحواره محرومیت هیجانی دارند ممکن است سعی کنند از موقعیتهایی که طرحوارهشان در آنها فعال میشود، اجتناب کنند. برای مثال، آنها ممکن است از (روابط) اجتناب کنند زیرا معتقدند که این روابط رضایت بخش نیستند. یا خیلی از اوقات ممکن است از صحبت کردن در مورد نیازهایشان طفره بروند تا از ناامیدی ناشی از برآورده نشدن دوباره آن نیازها جلوگیری کنند.
جبران افراطی
از طرف دیگر، برخی از افراد مبتلا به طرحواره محرومیت هیجانی ممکن است با عمل کردن در تضاد با باورهای خود، آنها را بیش از حد جبران کنند. به عنوان مثال، چنین افرادی ممکن است چسبنده رفتار کنند و یا نیازهای خود را با صدای بلند و متوقعانه بیان کنند و حتی ممکن است دیگران را به خاطر احساسات منفی خود سرزنش کنند. پُر توقعی زیاد ، حساسیت و زودرنجی در این سبک مقابلهای، به شدت افراد را درگیر می کند.
همین پُرتوقعی و حساسیت به تنهایی میتواند با اختلال و آسیب در روابطِ میانفردی، این احساس را در فرد ایجاد کند که دیگران رفتار نامناسبی دارند و همین موضوع منتهی به تقویتِ طرحوارهی محرومیت هیجانی می شود.
علاوه بر این، اگر جبران افراطی در مورد برآورده کردن نیازهای فرد به محبت، همدلی یا محافظت مؤثر نباشد، میتواند طرحواره را بیشتر تقویت کند. این امر باعث میشود که آنها این تصور را داشته باشند که مهم نیست چه کاری انجام دهند، هر چه باشد نیازهایشان برآورده نخواهد شد.
تسلیم
افرادی که طرحواره محرومیت هیجانی دارند، ممکن است با تسلیم شدن در برابر باورهای دشوارِ طرحوارهی خود با آنها کنار بیایند. وقتی کسی تسلیم این طرحواره میشود، تسلیم این باور میشود که عزیزانش نیازهای او به عشق، همدلی یا امنیت را برآورده نمیکنند. آنها حتی ممکن است جذب افرادِ بی مهر و محبت شوند، افرادی که به وضوح قادر به برآورده کردن نیازهای عاطفی آنها نیستند. بنابراین با رفتار کردن به گونهای که این باور را تقویت کند که دیگران به آنها اهمیت نخواهند داد، به یک پیشگوییِ خودکامبخش دامن می زنند.
راهبردهای سازنده و سازگارانه چیست؟
● از یک طرحوارهدرمانگر مجرب و مستعد کمک بگیرید.
روانشناس یا طرحواره درمانگر، اولین گام برای بهبود و تعدیل طرحواره هاست. چرا که بخش مهمی از روند بهبودیِ طرحواره ها از رابطهی درمانیِ اصولی و درست با روانشناس شکل می گیرد.
● درباره طرحواره محرومیت هیجانی اطلاعات کسب کنید
افرادی که طرحواره محرومیت هیجانی دارند، به برآورده نشدن نیازهای عاطفی خود عادت کردهاند.
علاوه بر این، بسیاری از آنها ممکن است متوجه نشوند که چرا اینگونه احساس میکنند، یا حتی متوجه نشوند که مشکلی دارند.
اولین قدم برای غلبه بر طرحواره محرومیت هیجانی، آگاهی بیشتر از چیستی آن و چگونگی تأثیر آن بر شماست.
● مراقب معاشرتها و روابطی که با دیگران دارید باشید
از خودتان بپرسید که آیا نزدیکترین افراد به شما طرحواره شما را تقویت میکنند یا خیر؟
اگر آری، در صورت لزوم تغییراتی ایجاد کنید. سعی کنید خودتان را با افرادی احاطه کنید که به شما کمک میکنند احساس پذیرفته شدن، دوست داشته شدن، درک شدن و امنیت داشته باشید.
● انتظارات خود را از افراد بسنجید
برآورده نشدن نیازهای عاطفیتان برای مدت طولانی میتواند به این معنی باشد که نیازهای شما از آنچه دیگران واقعاً میتوانند برآورده کنند، سنگینتر است.
سعی کنید به این درک برسید که به احتمال زیاد دوستان و اطرافیانتان عمداً از ابراز محبت، همدلی یا حمایت خودداری نمیکنند؛ بلکه معمولاً آنچه را که میتوانند و زمانی که احساس میکنند میتوانند، ارائه میدهند؛ اما گودالِ عاطفیِ شما پُر نمی شود.
● آسیبپذیری را تمرین کنید
ممکن است دشوار باشد، اما سعی کنید احساسات خود را همانطور که هستند تجربه کنید.
از احساسات بدِ خود اجتناب نکنید، یا همانگونه که به شما آموخته شده آنها را نادیده نگیرید.
بدانید که تجربهی احساسات، نشانهی شجاعت است و نه ضعف.
اگر شریک زندگی یا دوست صمیمی دارید، سعی کنید در مورد احساسات خود و آنچه بیشتر دوست دارید با او صحبت کنید. این کار را به تدریج انجام دهید، با چیزهای کوچک شروع کنید.
به عنوان مثال، گرفتن دستت هنگام راه رفتن باعث میشود احساس کنم دوست داشته میشوم. آیا اشکالی ندارد اگر این کار را بیشتر انجام دهیم؟
References
Padesky C. A. (1994) Schema change processes in cognitive therapy. Clinical Psychology and Psychotherapy, 1(5), 267–278.
Schmidt, N. B., Joiner, Jr., T. E., Young, J. E., & Telch, M. J. (1995). The schema questionnaire: Investigation of psychometric properties and the hierarchical structure of a measure of maladaptive schemas. Cognitive Therapy and Research, 19(3), 295-321.
Young, J. E., Klosko, J. S., & Weishaar, M. E. (2003). Schema therapy. Guilford Press.
● آیا برایتان سخت است که در مقابل دیگران گشوده و رها باشید؟
● آیا وقتی اطرافیانتان و یا دیگران احساسات خود را بیان می کنند، احساس ناراحتی می کنید؟
● آیا تمایل دارید که خود را بیشتر منطقی بدانید تا احساسی؟
● آیا خشم را در خودتان مخفی می کنید؟
● آیا ابراز علاقه و محبت کلامی و یا فیزیکی برایتان سخت است؟
اگر چنین است، ممکن است طرحواره بازداری هیجانی را داشته باشید.
طرحواره بازداری هیجانی چیست؟
طرحواره بازداری هیجانی یا مهار عاطفی یکی از 18 طرحواره ناسازگار اولیه است. افراد دارای این طرحواره تمایل دارند احساسات خود را سرکوب کنند، حتی احساسات مثبت را.
این افراد رفتار و ارتباط خود با دیگران را به شدت تحت نظر و کنترل دارند و سعی می کنند دیگران را از ابراز آزادانه احساسات بازدارند، زیرا باعث ناراحتی شان می شود.
به این دلایل، طرحواره بازداری عاطفی می تواند منجر به احساس بی حسی یا بی تفاوتی شود.
چه چیزی باعث طرحواره بازداری هیجانی می شود؟
به طور کلی، طرحواره های ناسازگار اولیه در دوران کودکی زمانی ایجاد می شوند که یک مراقب اصلی (پدر یا مادر) با نیازهای کودکِ خود هماهنگ نباشد.
به طور معمول، طرحواره بازداری هیجانی به این دلیل ایجاد می شود که والد قادر به مدیریتِ احساسات کودک خود نبوده است.
کودک یاد می گیرد که بروزِ احساسات مثبت یا رفتار عاطفی شرمآور و تمسخرآمیز تلقی می شود و یا ممکن است به خاطر بروزِ احساسات منفی، تنبیه یا طرد شود.
علاوه بر این، کودک ممکن است با جلوگیری از رفتار بازیگوشانه و خودانگیخته، به روشی بیش از حد کنترل شده ، محافظتی و سفت و سخت تربیت شده باشد.
در نتیجه، کودک یاد می گیرد که احساسات خود را پنهان کند و رفتار طبیعیِ خویش را از شادی، ترس، خشم و غم ، کنترل و سرکوب کند.
اغلب والدینی که اعمالشان طرحواره بازداری هیجانی را در فرزندانشان ایجاد می کند، طرحوارهی مشابهی دارند و بنابراین با الگوبرداری از زندگی خودشان آن را بیشتر تقویت می کنند.
در این صورت دور از انتظار نیست که کل خانواده دیدگاه یکسانی را در مورد احساسات به وجود آورند که پویاییِ ناسالمی را جهت سرکوب احساسات و عواطف مثبت و منفی ایجاد می کند.
روانشناسان و متخصصان علوم رفتاری،طرحواره بازداری هیجانی را یک طرحواره فرهنگی قلمداد میکنند.
باید توجه داشت که سرکوب احساسات به منظور ارائه تصویری غیرواقعی از ثبات عاطفی و هیجانی هنوز در بسیاری از فرهنگها بسیار رایج است – اگرچه در برخی ممکن است این امر در حال بهبود باشد.
نشانه های طرحواره بازداری هیجانی
افرادِ دارای این طرحواره افرادی تودار و به تعبیر عامیانه وصله ناجور جمع و نجوش هستند.
بازداری عاطفی، سرکوبِ ناسالم احساسات و رفتار است و می تواند منجر به احساس بی حسی و پوچی و انزوا شود.
با این حال، این سرکوب ها همچنین می تواند نشانه ای از بسیاری از مشکلات سلامت روان، از جمله اختلال استرس پس از سانحه، اضطراب یا افسردگی باشد.
افراد دارای طرحواره بازداری هیجانی در به اشتراک گذاشتن احساسات خود با دیگران مشکل دارند.
به این ترتیب، آنها ممکن است به صورت دور، روباتیک یا سرد دیده شوند.
تا حدی، این ممکن است به دلیل عدم درک عاطفی باشد. آنها ممکن است در مورد احساس خود مطمئن نباشند و بنابراین تشخیص احساسات دیگران برایشان دشوار است.
اغلب، افرادِ دارای طرحواره بازداری هیجانی متوجه می شوند که قادر به احساس هیجانات و عواطفِ قوی نیستند، حتی زمانی که بخواهند - مانند موقعیت هایی که یک واکنش عاطفی مورد انتظار و پذیرفته شده است، مانند ابراز عشق و علاقه به همسر یا دوست.
این موضوع می تواند منجر به احساس پوچی، بی حسی و بی تفاوتی کلی نسبت به زندگی شود.
برای این افراد تجربه ناگهانی هیجانات ممکن است ترسناک باشد؛ مثل: انفجار خشم انباشته شده.
با وجود این، افراد دارای طرحواره بازداری هیجانی ممکن است به خود افتخار کنند که نسبت به دیگران منطقی تر و کمتر احساسی هستند. و این موضوع تداوم بخشِ عدم بینش آنهاست.
پیامدهای طرحواره بازداری هیجانی در بزرگسالان
برای افرادی که طرحواره بازداری عاطفی دارند، فکر غرق شدن در احساسات و از دست دادن کنترل بر رفتارشان ممکن است ترسناک باشد.
آنها ممکن است نگران باشند که اگر هر یک از احساسات خود، به ویژه خشم و ناراحتی را ابراز کنند، کنترل خود را از دست خواهند داد.
این اضطرابِ ناشی از از دست دادن کنترل درک شده ممکن است به این معنی باشد که حضور در لحظه و واکنش خود به خودی برایش دشوار است.
مهارِ محبت، مهارِ هیجانات جنسی و مهار توجهِ عمیق به اطرافیان، همراه با این نیاز به کنترل ممکن است منجر به مشکلاتِ صمیمیت شود.
در نتیجه، این افراد ممکن است خشم و رنجش زیادی داشته باشند، اما احساس کنند قادر به ابراز آن نیستند.
اگر آنها هیجانات را در درون خویش تجربه کنند، ممکن است سعی کنند آن را به حداقل برسانند و این کار را به صورت خصوصی انجام دهند.
افراد دارای طرحواره بازداری هیجانی نیز هر زمان که دیگران احساسات خود را به اشتراک می گذارند یا احساساتی می شوند - حتی در مورد احساسات مثبت - احساس ناراحتی یا خجالت می کنند.
این می تواند باعث شود که آنها احساس جدایی عاطفی از دیگران کنند و این موضوع ، ایجاد و حفظ روابطِ معنادار را برایشان دشوار کند.
اغلب، آنها تمایل دارند از چنین روابطی اجتناب کنند و از آنها کناره گیری کنند.
به دلیل سرکوب احساسات و رفتار خود انگیخته، افرادی که طرحواره بازداری هیجانی دارند، احتمالاً استرس زیادی را در زندگی روزمره و روابط خود احساس می کنند.
این افراد به منظور آرامش، ممکن است راهبردهای مقابله ای ناسالم ایجاد کنند. که رایج ترین آنها نشخوار فکری، الکل ، سیگار و مواد مخدر است.
References
McKay, M., Greenberg, M. J., & Fanning, P. (2020). Overcome Thoughts of Defectiveness and Increase Well-Being Using Acceptance and Commitment Therapy. New Harbinger Publications.
Padesky C. A. (1994) Schema change processes in cognitive therapy. Clinical Psychology and Psychotherapy, 1(5), 267–278.
Schmidt, N. B., Joiner, Jr., T. E., Young, J. E., & Telch, M. J. (1995). The schema questionnaire: Investigation of psychometric properties and the hierarchical structure of a measure of maladaptive schemas. Cognitive Therapy and Research, 19(3), 295-321.
Young, J. E., Klosko, J. S., & Weishaar, M. E. (2003). Schema therapy. Guilford Press.
یکی از اهداف کلیدی طرحواره درمانی، ساختن ذهنیت بزرگسال سالم است. این ذهنیت یک منبع درونی و بخشی از وجودِ ما انسانهاست که آرام، همدل، قوی، منطقی و انعطاف پذیر است.
برای بسیاری از افراد ، شکل دهی و بازسازیِ این ذهنیت آسان نیست ؛ به خصوص اگر سابقه آسیب روحی وجود داشته باشد.
اما در صورت دریافت کمک حرفه ای و یافتن حمایت و مهارت مناسب، برای هر کسی قابل دسترسی است.
وقتی به ذهنیتِ بزرگسال سالم خود دسترسی پیدا می کنیم، می توانیم بین رسیدگی به نیازهای خود ، با مسئولیت ها و نقش های خود در زندگی تعادل برقرار کنیم.
افراد مبتلا به مشکلاتِ سلامتِ روان، معمولاً محیط حمایتیِ مناسب و کافی برای ایجاد ذهنیتِ بزرگسال سالم را نداشته اند.
اما این خلاء می تواند از طریق مشارکت و مهارت آموزی در طرحواره درمانی برطرف شود.
در طرحواره درمانی، روانشناس به حمایت از رشد و ایجادِ ذهنیتِ بزرگسال سالم کمک می کند تا مُراجع بتواند یک زندگیِ متعادل و با کیفیت را تجربه کند.
هنگامی که ذهیت سالم بزرگسال ما فعال می شود، می توانیم با همه بخش های مختلف خود هماهنگ شویم و از آنها حمایت کنیم و در عین حال مسئولیت های خود را توازن ببخشیم.
به عنوان مثال، به واسطه ی ذهنیتِ بزرگسال سالم می توانیم بخشِ آسیب پذیرِ کودک خود را حمایت کنیم و رشد دهیم، ذهنیت کودک عصبانی خود را راهنمایی و آرام کنیم ، روش های مقابله ای را با روش های سالم تری جایگزین کنیم و با گفتگو با ذهنیت های والدِ پرتوقع و والدِ تنبیه کننده- سرزنشگر، ذهنیت های مربوط به والدین ناکارآمد را خنثی و کمرنگ کنیم.
از طریق طرحواره درمانی، ما همچنین برای رشد و ایجاد ذهنیتِ کودکِ شاد تلاش می کنیم.
ذهنیتِ کودک شاد ما بخشی از ماست که احساس می کنیم دوستش داریم؛ ذهنیتی که پیوند دهنده، ارزشمند، امن، قابل درک، خوشبین و خودجوش است.
وقتی در ذهنیت کودک شاد هستیم، نیازهای عاطفی ما برآورده می شود.
بیشترِ افرادی که مبتلا به مشکلات سلامت روان هستند، محیطی در دوران کودکی نداشته اند که به آنها اجازه دهد شاد یا بازیگوش باشند.
یکی دیگر از جنبههای کلیدی طرحواره درمانی این است که ذهنیت کودک شادِ درون خود را توسعه دهیم تا با خواسته ها و علایق درونی ارتباط برقرار کنیم، بفهمیم از انجام چه کاری احساس شادمانی می کنیم و به ذهنیت بزرگسال سالم حس نشاط و رُشد بدهیم.
با در نظر گرفتن این ذهنیت های مهم، طرحواره درمانی کمک می کند تا فواصلِ بینِ هیجان، فکر و رفتاری که انجام می دهیم با هم پیوند یابند ؛ به گونه ای که این بخش ها به نیازهای برآورده نشده ی ما در دوران کودکی متصل می شوند ؛ و این ها را طرحوارهدرمانی در حالی ایجاد می کند، که ذهنیتی را به عنوان بزرگسال سالم در درون ما رشد می دهد که قادر است به احساسات و افکار پاسخ دهد و رفتارهای مفیدتر را جایگزین رفتارهای آسیب زا کند؛ به طوری که این رفتارها با خودِ ایده آل ما و آنچه می خواهیم باشیم هماهنگ باشد.
طرحواره درمانی به کودکِ شاد درون ما کمک می کند که بتواند با زندگی مشارکت کند و احساس خودانگیختگی و رضایت و پیوند یافتگی با دنیای بیرون و درون داشته باشد.
تله زندگی اصطلاحی عامیانه است برای اشاره به آنچه که متخصصان روانشناسی به آن طرحواره می گویند.
طرحواره یا تله زندگی ، باورهای عمیق و تزلزل ناپذیری هستند که در طی تجربیات زندگی، درباره خود، دیگران و جهان شکل گرفته اند.
طرحواره ها در اوایل دوران کودکی یا نوجوانی ، بازنمایی های دقیق از محیط پیرامون ما انسان ها ایجاد می کنند.
به دیگر سخن ، طرحواره های ناسازگار اولیه؛ هیجان ها، خاطرات، احساس های بدنی و شناخت واره هایی هستند که با جنبه های مخربِ تجاربِ دورانِ کودکیِ انسان ها گره خورده اند و به شیوه ای سازمان یافته در سرتاسر زندگی، در قالبِ الگوهایی تکرار می شوند.
پژوهش ها نشان داده، که طرحواره های افراد، تا حدودی بازتابی دقیق از محیط زندگیِ اولیّه شان است.
ویژگی های تله های زندگی:
۱- الگوهایی هستند که از دوران کودکی نشات گرفته اند و ریشه های محکمی دارند.
۲- آسیب رسان هستند.
۳- برای بقاء خودشان تلاش می کنند.
طرحواره ها با اینکه آسیب هایی به ما می زنند، ولی نوعی قدرتِ پیش بینی و ثبات در زندگی نیز به ما می دهند.
برای همین ما مدام در حال بازآفرینی آنها هستیم.