در تب و تابِ این روزهای صف کشیدن برای خریدِ عروسک لبوبو، بدون شک این سوال به ذهن خطور میکند که کارکردِ این عروسک چیست؟ که اینگونه افراد زیادی در پیِ خرید یا تصاحب آن هستند.
اصلاً عملکردِ این محصول چیست؟
عملکردِ یک محصول به معنای واقعی کلمه به نحوه‌ی کارِ یک محصول یا نقش آن اشاره دارد. به عنوان مثال، یک ساعت وظیفه اعلام زمان، یک کیف وظیفه نگهداری اشیا و لباس وظیفه محافظت و پوشش بدن در برابر محرک‌های بیرونی را دارد.
اما مسئله از جایی آغاز می شود، که حتی اگر ما از قبل محصولی با همان عملکرد را داشته باشیم، ممکن است باز هم آن را بخواهیم یا دوباره بخریم.
نمونه‌هایی از آن شامل ساعت، کیف پول، لباس و... است.
اگرچه یک کیف کافی است، اما وادار می شویم کیف‌های زیادی با عملکردهای مشابه بخریم، حتی اگر هرگز از آنها استفاده نکنیم.
ژان بودریار تحت تأثیر ساختارگرایی و نشانه‌شناسی، چیزها را به عنوان نماد در نظر می‌گرفت، از تبادلِ نمادین به عنوان یک اصل انتقادی حمایت می‌کرد و یک تحلیلِ ساختاری از ماهیت مصرف و بازتولید در عصرِ پساصنعتی ارائه کرد و به تبیین جامعه‌ی مصرفی پرداخت.
در جامعه‌ی مصرفی، محصولات صرفاً به دلیل عملکردشان خریداری نمی شوند.
اما جامعه‌ی مصرفی چیست؟
طبق تعریف: جامعه‌ی مصرفی، جامعه‌ای است که در آن میل و مصرف به طور بی‌پایان در چرخه هستند. و آن بینشِ اساسی که ژان بودریار به ما می دهد، در این باور او نهفته است که جامعه‌ی مدرن از یک جامعه‌ی تولیدی به یک جامعه‌ی مصرفی تغییر ماهیت داده است و روابطِ واقعی تولید و مصرف، جای خود را به یک نظام نشانه‌ای داده‌اند.
جامعه مدرن از دورانی که بر ارزش مصرفی تأکید داشت، به دورانی که بر معنای نمادین تأکید دارد، تغییر کرده است.
کارل مارکس جامعه را بر اساس تولید تحلیل می کرد؛ اما باور بودریار این است که در جامعه‌ی مدرن، تولید به اشباع (وضعیتی از حداکثر رضایت) رسیده است و دیگر تقاضایی برای ضروریات وجود ندارد.
پس مصرف‌کنندگان شروع به جستجوی معنا و تفاوت در محصولات کرده‌اند.
(میل) به معنای واقعی کلمه، به معنای خواستن و جستجوی چیزی است. سوال این است که ما چه می‌خواهیم و به دنبال چه چیزی هستیم؟
در برابر این سوال بودریار معتقد است: آنچه که به آن میل می‌کنیم و می‌خریم، خودِ محصول یا عملکرد آن نیست، بلکه « معنا » است. در یک جامعه مصرفی، همه چیز معنا دارد و همه «محصولات» به عنوان « نمادهایی » وجود دارند که نشان دهنده معنا هستند .
برای مثال، یک ساعتِ رولکس از نظر عملکردی، وسیله‌ای برای آگاهی از زمان و اعلام زمان است؛ با این حال، به عنوان یک نماد، می‌تواند معنایی مرتبط با طبقه مرفه داشته باشد. وقتی مردم یک ساعت رولکس می‌خرند، لزوماً آن را به خاطر عملکردش نمی‌خرند، بلکه آن را به عنوان نمادی از معنا می‌خرند.
بودریار هوشمندانه می گوید: که محصولات « نه به خاطر مادیّت شان، بلکه به خاطر تفاوتشان مصرف می‌شوند ».
معنای کلی «تفاوت» این است: «چیزی که با چیز دیگر متفاوت است.»
عروسک های لبوبو هم از همین ساز و کارِ تفاوت استفاده میکنند. یعنی: من و تو یک عروسک لبوبو میخریم، اما عروسک من می تواند به شکل کاملاً شانسی، متفاوت از عروسک تو؛ یا اورجینال‌تر از عروسک تو باشد!!
این تفاوت، به من معنا و هویت و حسِّ بودن می دهد.
و از طرفی در عقب نماندن یا جا نماندن از خرید، به غرایز گلّه ‌ای، تقلیدوار و فرگشتی ام تن داده ام، و با جامعه‌ی مصرفی همنوا شده ام.
به تعبیری من در حالِ مصرفِ تفاوت هستم، و تفاوت را مصرف میکنم.

و در این حالت، معنا تفاوت با سایر چیزهای تولید شده‌ی صنعتی است.
جامعه‌ی مصرفی، با نویدِ معنا، به انسان‌ها پاداش می دهد.
دلیل اینکه ما به چیزهایی فراتر از نیازهای فیزیولوژیکی خود، فراتر از ارزشِ استفاده و کاربردِ آنها، نیاز داریم این است که خودمان با داشتن محصولاتی که به عنوان (نمادِ تفاوت) عمل می‌کنند، به خود معنا می‌دهیم.

لبوبو قیمت های بالایی هم دارد و طوری هم ژستِ کالای لوکس به خود گرفته که برای آن ارزش کلکسیونی نیز قائل شده اند.
از این رو لبوبو را می توان یک کالای وبلن یا کالای نمایشی در نظر گرفت.
وآن را از دیدگاه مصرف‌گرایی خودنمایانه نیز مورد فهم قرار داد.

در سال 1899، جامعه‌شناس آمریکایی تورستین وبلن اصطلاح مصرف خودنمایانه یا متظاهرانه را برای توضیح خرج کردن پول و خرید کالاهای لوکس (کالاها و خدمات) به طور خاص به عنوان نمایش عمومی قدرت اقتصادی ، درآمد و ثروتِ انباشته شده‌ی خریدار ابداع کرد.
برای مصرف‌کننده‌ی خودنما، نمایشِ عمومیِ درآمد، خرید و مصرف کالاها و خدمات لوکس به منظور به‌ رخ‌ کشیدن قدرت اقتصادی و نشان‌دادن منزلت اجتماعی بالاتر، با هدف ایجاد مرزبندی با دیگران است.

وسیله‌ای اقتصادی، برای دستیابی یا حفظ یک جایگاه اجتماعی خاص.
این موضوع را می‌توان به راحتی با تقسیم آن به ارزش مصرفی و معنای نمادین درک کرد. از آنجایی که کالاهای نمایشی، محصولاتی هستند که کاربرد ارضای غرور را دارند، می‌توان آنها را در دسته محصولاتی قرار داد که «معنای نمادین» را مصرف می‌کنند.

به عنوان مثال، یک لبوبو یِ اورجینال را می‌توان به عنوان کالایی با معنای نمادین، مانند ارضای غرور یا حس برتری، درک کرد.

میل برای خرید در کجا ایجاد می‌شود؟
در « بازار »
بازار جایی است که فروشندگان و خریداران کالاها، اشیاء و اوراق بهادار را داد و ستد می‌کنند.
نقش فروشنده این است که در مورد چگونگی ترغیب خریداران به خرید محصولات خود تلاش کند. فروشندگان برای افزایش میل به خرید، اقداماتی مانند تبلیغ برند خود از طریق سلبریتی ها و رسانه‌ها انجام می دهند.
تبلیغ یک محصول توسط یک سلبریتی، محصول را تبدیل به نمادِ آن سلبریتی که دارای شهرت و محبوبیت است می کند؛ و در همین حال در ذهنِ خریدار یک اینهمانی یا همگونی به وجود می آورد.
مثلاً:
الف_ فلان سلبریتی آدم مهم و مشهوری است.
ب_ جاسوئیچی این سلبریتی، لبوبو است.
ج_ من هم جاسوئیچی لبوبو خریدم.
نتیجه: پس من هم آدم مهم و بزرگی هستم.
خریداران با توجه به نتایج خواسته‌هایشان، محصولات را به صورت دسته‌جمعی خریداری می‌کنند. وقتی خریداران محصولات را می‌خرند، سرمایه فروشندگان افزایش می‌یابد که منجر به توسعه محصولات جدید می‌شود. می‌توانیم ببینیم که خواسته‌ها در چنین بازاری همچنان در حال افزایش است. اگر فقط نیازهای عملکردی و فیزیولوژیکی در بازار خرید و فروش می‌شد، یک جاسوئیچی معمولی کافی بود!

با این حال، از آنجایی که محصولات، با معنا در بازار خرید و فروش می‌شوند، جامعه‌ به چیزی تبدیل شده‌ که در آن خواسته‌ها همچنان در حال افزایش هستند. این جامعه، جامعه‌ی مصرفی نامیده می‌شود.
جامعه‌ی مصرفی شده، همه چیز را مصرفی می کند و نمادین میکند؛ از کالاها و اشیاء گرفته تا عواطف انسانی مانند عشق.
عشق و احساسات انسانی، دیگر قرار نیست صرفاً به ادراکِ دو انسان در آیند؛ بلکه باید به شکلی نمادین با خرید اشیاء و عروسک های قرمزِ ولنتاین به نمایش درآید و اثبات شوند.

مولانا:

چشم‌بندِ خلق، جز اسباب نیست

هر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیست


برچسب‌ها: لبوبو, جامعه مصرفی, بودریار, کالاهای وبلن
+ نوشته شده در 2025/10/8ساعت توسط علیرضا اعتمادی |