سقراط: زندگی بررسی نشده ارزش زیستن ندارد!

این سخن سقراط این مفهوم را به ذهن انسانی ما متبادر می کند که بسیاری از زندگی‌های بررسی نشده با هم به جهانی غیرانتقادی، ناعادلانه و خطرناک منجر می‌شوند.


همانطور که همه ما تجربه کرده ایم و دیده ایم، واژه ی «انتقاد» در ترمینولوژی فرهنگ عامه ما، تعاریفی منفی را بر دوش می کشد و با معانی ای همچون: خرده گیری، کشمکش، بهانه گیری، مشکل تراشی و حتی با توهین برابر پنداشته می شود. وقتی هم که یک اصطلاح چنین بار منفی ای بر دوش کشید، دیگر امکان کاربرد سنجیده را در سایر حوزه های فکری، عقیدتی، اجتماعی، سیاسی و بین فردی از کف می دهد.
همانطور که ما در مباحث کلاسی و تلوزیون و اجتماع و غیره می بینیم، پنداشت اکثریت از فرآیند انتقاد و ارزیابی، به نوعی پنجه افکنی و زورآزمایی و مجادله تعبیر می شود. و در این میان تنها اتفاقی که می افتد، چیزی نیست جز ذبح واقعیت و گام ننهادن در مسیر تحقق خویشتن! و چنان می شود که به جای نقد استعلایی و منصفانه که می تواند زوایای فکری و نگرشی خودمان، و کم و کیف اطلاعات ورودی از پدیدارها یا مخاطب را مورد سنجش قرار دهد؛ نقد دستاویزی می شود برای اثبات خود و پندارهایی ذهنی، که نسبتی با واقعیت ندارند. وقتی چنین فضایی حاکم شد، تعصب و رکود و جمود فکری و سرسپردگی و تقلید، می شود مشخصه ی اختصاصی یک ملت و فرهنگ حاکم بر آن.

از نگاه هایدگر، وقتی (وجود) اصالت را بر می گزیند، انسان آن امکاناتی را گزینش می کند، که از طریق آنها می تواند خویشتن خویش را محقق سازد، و چون تحقق خویشتن برای او ضروری می نماید، هر عنصر دیکته شده، باطل و یاوه ای را برای این تحقق انتخاب نمی کند. اما وقتی (وجود) غیر اصیل است، انسان اجازه ی انتخاب را به دست دیکته های باطل، دیگران ( خانواده ، جامعه ، سنت و... و یا حتی به دست نیروهای ناشناخته و گمنام می دهد.

وقتی وجود انسانی، دغدغه ی کشف و فهم واقعیت را در خود مستقر ساخت، دیگر با هر توضیح و تفسیر و سفسطه ای قانع نخواهد شد، و آب و تاب عناوین و ژست های رفتاری آدمیان او را گمراه نخواهد ساخت و در برابر اطلاعات دریافتی منفعل نخواهد بود.
اراده ای که معطوف به واقعیت شد، دیگر بر عقاید و باورها و سلایق و منافع خودش، متعصب نخواهد بود. بلکه تعصب اش، معطوف به جریان در حال تغییر و پویای واقعیت خواهد بود.

آموزش مهارت تفکر انتقادی در جلسات روانشناختی به مراجع و اتخاذ این شیوه ی تفکر از جانب او، باعث میشود مُراجع نسبت به شخصیت، روابط بین فردی، باورها و تصورات نادرست، ترس ها و مشکلات و تمامیت خودش به عنوان یک انسان، گشودگی یافته و بینشی بر پایه ی واقعیتِ موجود پیدا کند. همچنین به او کمک می شود آن فردیتی را که در قبال مشکلات و اجبارها و کژفهمی ها باخته است، بازستاند یا باز بسازد.

و فردیتِ دیگران را نیز به رسمیت بشناسد و محترم شمارد.

آموختن و آموزش تفکر انتفادی، سبب جلوگیری از مسمومیت اطلاعاتی انسان نیز می شود. جلوگیری از مسمومیتی که از اطلاعات ظاهری؛ و اخبار دروغ، جهت دهی شده، پروپاگاندایی و بی پایه در واقعیت عارض آدمی می شود.

انسان مسلح به تفکر انتقادی، دیگر رمه ای به دنبال گلّه نیست؛ و دیگر موجودی منفعل در دستان غرایز و محتویات ناخودآگاهی اش نخواهد بود. او مجهز به ابزاری به نام (شک) است. او همواره نسبت به پدیدارها و انسان ها دست به ابزار شک می برد. او با شک در رفتار خود و دیگران، تلاش می کند پی به اهداف و علل پشت این رفتارها ببرد.

او موجودیست آگاه، از آن جهت که با محتویات جمجمه ی خودش می اندیشد و دست به انتخاب می زند.
و موجودیست منعطف، از آن جهت که تفکر انتقادی، نخست در دسترس ترین و نزدیک ترین پدیده که (خودِ) وجودی ِ شخص باشد را به نقد می کشد.

او مسلح است به اختصاصی ترین سلاح انسانی، یعنی (تفکر).
و اصیل ترین تمنای آدمی، یعنی: (اراده ی معطوف به واقعیت).


برچسب‌ها: روانشناس, alireza etemadi psychologist, مشاوره, تراپیست
+ نوشته شده در 2024/1/22ساعت توسط علیرضا اعتمادی |