سیزیف قهرمانی در اساطیر یونان باستان است.
خدایان ، سیزیف را بر آن داشتند تا مدام تخته سنگی را به فراز کوهی رساند و هر بار تخته سنگ به سبب وزنی که داشت باز به پای کوه در می غلتید. خدایان چنین می پنداشتند که کیفری دهشت بارتر از کار بیهوده و نومیدانه نیست!
آلبرکامو این افسانه را دست آویز قرار می دهد تا برداشت فلسفی خود را از زندگی انسان ، جهان پیرامونی او و هستی اش بیان کند.
اسطوره ی یونانی سیزیف ، نماد انجام و تکرار کارهای بیهوده و عبثی است که به عنوان (زندگی) بر انسان تحمیل شده است.
زندگی برای کامو بی معنا است ، نه پوچ!
کامو، سیزیف را قهرمان پوچی می بیند. سیزیف، همچو یک قهرمان به سمت سنگ بزرگ اش می رود و آن را بالا و پایین می بَرد. سیزیف به تخته سنگ اش (نه) نمی گوید. تخته سنگی که نماد بار تحمل ناپذیرِ هستی و زندگی انسان است.
سیزیف سنگ اش را رها نمی کند و یا خودش را زیر سنگ اش لِه نمی کند. او در بالا و پایین بردن سنگ اش، هر چند که کاری عبث باشد، برای خودش (معنا) می آفریند.